|
نقد انديشه ژئوپليتيک قرن بيستم که در حاکميت نگرش ژئوپليتيک مقاومت در قرن بيست و يکم نمايان گشته است، در يک نگاه انتقادي، توجه خود را از دولتهای سلطهگر و نخبگان طبقه حاکم در تعيين اولويتهاي ژئوپليتيکي به نيروهاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي موجود در درون يک جامعه مدني معطوف ميدارد. در اين پژوهش، ژئوپليتيک انتقادي در خصوص کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس با مؤلفههايي همچون احزاب، اقليتهاي قومي و ديني، مؤسسات مذهبي، افکار عمومي، رسانههاي غير دولتي و نيز جنبش زنان؛ بررسي و ميزان قدرت اين نيروها و چگونگي تأثير گذاري آنها بر جريانهای منطقهای به نسبت نيروهاي ژئوپليتيکي مورد سنجش قرار خواهد گرفت. يافتههاي اين پژوهش نشـان ميدهد که ژئوپليتيک مبتني بر سلطه، يک جريان مهم در تحولات منطقه خلیج فارس را نمايندگي ميکند که به شدت مخالف ظهور و گسترش گفتمان ژئوپليتيک مقاومت در کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس است. اين واقعيت، مهمترين دليل حضور نيروهاي بيگانه در خليج فارس و عدم طرح و اجراي جدي سيستم امنيت دسته جمعي در منطقه با شرکت تمامي کشورهاي ساحلي است.
مقدمه با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، ژئوپليتيک نيز همچون بسياري ديگر از مفاهيم جامعه بشري دچار تغيير و تحول گشت. ژئوپليتيک جديد در واقع شرح تازهاي براي تعيين شکل و وضع جهان پس از جنگ سرد و از نو کشيدن نقشه ژئوپليتيکي جهان است. با اين وجود، برخي از نگرشهاي ژئوپليتيکي دوره گذارِ پس از جنگ سرد، با اصرار بر تجديد انديشه ژئوپليتيک استعماري و نظريات ژئوپليتيکي دوران جنگ سرد، علاقهاي به تفکيک ميان رويکردهاي جديد و قديم ژئوپليتيکي از خود نشان نميدهند. رويکرد ژئوپليتيک سلطه از جمله رويکردهايي است که عليرغم ورود به هزاره سوم ميلادي، همآهنگي شکلي و ماهوي نزديکي را با برخي از فرهنگهاي مسلط در گفتمانهاي ژئوپليتيک کلاسيک و جنگ سرد دارا ميباشد. در مقابل، بينش ژئوپليتيکي عصر حاضر همچون ساير عرصههاي بينالمللي، بيش از هر زماني با مکانيسمهاي بدون ترتيب قدرت رسمي که ديگر توسط يک پارادايم خاص از سلطه تعريف نميشوند، همراه گشته است. مکانيسمي که جنبههاي پنهان مفروضات جغرافيايي و نيروهاي اجتماعي تعيين کننده خارج از حيطه دولت که نقش آنها در بازيهاي ژئوپليتيکي تا کنون ناديده انگاشته شده بود را مورد توجه قرار داده است. ژئوپليتيک مقاومت عنواني است که به اين بخش از دانش ژئوپليتيکي اطلاق ميشود. ميزان انطباق هر يک از اين دو نگرش ژئوپليتيكي در مناطق جغرافيايي مختلف، بسته به شرايط کشورهاي واقع در منطقه، ميزان آزاديهاي سياسي و مدني، سابقه حضور نیروهای بیگانه و پيشينه ژئوپليتيک استعماري، اهميت منطقه و نحوه دخالت قدرتها متفاوت است. شش کشور عربي حوزه خليج فارس يعني امارات، بحرين، عربستان، عمان، قطر و کويت در ماه مي 1981 ايجاد اتحاديهاي را بين خود با عنوان «شوراي همکاري خليج [فارس]» اعلام کردند. اين شش کشور به استثناي عربستان سعودي، طي دهههاي 50 تا 70 ميلادي به استقلال دست يافته بودند. بنابراين استقلال ديرهنگام و وابستگي سياسي، امنيتي، اقتصادي و علمي اين دسته از کشورها به خارج از منطقه يکي از عوامل مشترک اعضاي شوراي همکاري خليج فارس محسوب ميشود. هدف از اين پژوهش، تشريح و تبيين ژئوپليتيکي رقابت بازيگران فرامنطقهاي و قدرتهاي منطقهاي در خليج فارس با تأکيد بر شوراي همکاري خليج فارس بر اساس هر يک از دو رويکرد ژئوپليتيکي سلطه و مقاومت و مقايسه تطبيقي وضعيت حاکم بر شرايط منطقه با مفاهيم و متغيرهاي موجود در اين دو رهيافت ژئوپليتيکي است. بر اين اساس، پژوهش حاضر خط مميزي را ميان ژئوپليتيک سلطه و مقاومت ميکشد تا که نزديکترين رويکرد ژئوپليتيکي با شرايط بازي در منطقه خليج فارس را مشخص نمايد. بنابراين سؤال محوري پژوهش بهطور مشخص اينگونه مطرح شده است که: «نگرش ژئوپليتيکي حاکم بر ترتيبات امنيتي منطقهي خليج فارس با توجه به شرايط اعضاي شوراي همکاري خليج فارس و نقش بازيگران فرامنطقهاي، مبتني بر کدام يک از دو رويکرد ژئوپليتيک سلطه و يا ژئوپليتيک مقاومت ميباشد و تأثير آن بر آيندهي امنيت منطقه چيست؟». پاسخ اوليهاي (فرضيه) که در جوابِ سؤال اصلي تحقيق مطرح شده اين است که: «نگرش حاکم بر ترتيبات امنيتي منطقهي خليج فارس با توجه به انحصار سياسي و ضعف جامعهي مدني در کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس و نيز سلطه و نفوذ قدرتهاي فرامنطقهاي در ساختار سياسي و مديريتي اين کشورها، مبتني بر ژئوپليتيک سلطه بوده و اين واقعيت، مهمترين دليل حضور نيروهاي بيگانه در خليج فارس و عدم طرح و اجراي جدي سيستم امنيت دسته جمعي در منطقه با شرکت تمامي کشورهاي ساحلي است». نوع تحقيق حاضر توصيفي-تحليلي است و جهت آزمون و ارزيابي فرضيه، بهطور مشخص از روش تحقيق همبستگي کيفي ميان وضعيت و شرايط حاکم بر بازيگران حاضر در منطقه، با متغيرهاي دو رويکرد ژئوپليتيکي سلطه و مقاومت استفاده شده است. با توجه به ماهيت و نوع موضوع مورد مطالعه، گردآوري اطلاعات از روشهاي گوناگون و بهطور کلي بر مبناي روش کتابخانهاي و اينترنتي صورت پذيرفته و تجزيه و تحليل يافتهها نيز عمدتاً با شيوه تحليل کيفي انجام پذيرفته است.
ژئوپليتيک سلطه و ژئوپليتيک مقاومت هرچند استعمارگري دامنهاي فراتر از نظريات ژئوپليتيکي دارد اما بهکارگيري علم ژئوپليتيک دريچهاي نو را بهروي استعمارگري گشود (اتوتايل، 1380: 30-29). ژئوپليتـيك استعماري را علاوه بر ژئوپليتيک سلطه، ژئوپليتيك كلاسيك يا ارتدكس نيز مـينامند. فرهنگهاي مسلط در گفتمان ژئوپليتيك استعماري را ميتوان به دو دسته كلي نظريات ژئوپليتيك «مبتني بر حقايق جغرافيايي» و ديدگاههاي «مبتني بر ايدئولوژيهاي نژادگرايانه» تقسيم نمود. از لحاظ شكلي نيز تئوريهاي مطرح در گفتمان ژئوپليتيك عصر استعمار، بهنوعي توجه خود را به اوراسيا معطوف داشتهاند و همراستا با فرضيه مركزيت سرزمين حياتي پيش رفتهاند (یزدانی و تویسرکانی، 1387: 232). تئوري قدرت دريايي آلفرد ماهان درواقع به مثابه امكاني براي ايالات متحده جهت تسلط بر اين سرزمين قلمداد ميشود. در آلمان نيز هاوسهوفر جهت انطباق سرزمين حياتي با قلمرو نازي بهمنظور توجيه فضاي حياتي براي كشورش، تنها كمي هارتلند مكيندر را به غرب متمايل ساخت (رشديه، 1350: 45). بنابراين فرهنگهاي جغرافيايي مسلط در گفتمان ژئوپليتيكي عصر استعمار را از لحاظ شكلي ميتوان متأثر از نظريات مكيندر و توجه خاص وي به منطقه اوراسيا دانست. استعمار از نظر مفهوم و ماهيت از قرن نوزدهم به اينسو دچار تحول نشده است، اما بهلحاظ شکلي و ابزاري و روشي، دورههاي تحول را پشت سر گذاشته و در عصر حاضر نيز اگرچه شيوههاي استعمار کهن کاربرد خود را از دست داده اما روشهاي نواستعماريِ کسب قدرت که همچنان نفوذ به مناطق حساس ژئوپليتيكي را در دستور کار خود دارد، رواج يافته است. دوره سلطه فرانو، به جهاني سازي نيز مشهور است که در فضاي بدون رقيب و مبتني بر ابزار قدرت اقتصادي و فناوري اطلاعاتي و رسانهاي رخ داده و هويت، شخصيت، زندگي ملتها و کشورهاي ضعيف و در حال توسعه را در قارههاي آفريقا، آسيا و آمريکاي لاتين تحت تأثير قرار ميدهد و مقاومتها را درهم ميشکند. اين روند از سلطه سعي دارد مقاومتهاي محلي که نگران فرهنگ، هويت، قابليتهاي اقتصادي و تکنولوژيکي خود در برابر امواج سهمگين جهاني سازي غربي ميباشند را درهم شکند (حافظنيا، 1385: 108-107). در مجموع اکنون با تغيير شيوههاي مستقيم استثمار و استعمار، وجود خلاء ناشي از قدرت در يک منطقه ژئوپليتيكي ميتواند زمينهساز ايجاد ژئوپليتيك مبتني بر سلطه باشد. رقابت شديد و آشکار قدرتهاي جهاني و منطقهاي جهت نفوذ به اين مناطق و ايجاد روابط ژئوپليتيكي مبتني بر سلطه و يا نفوذ از سوي قدرتهاي بزرگ و نابرابر با كشورهاي منطقه نيز از ديگر مؤلفههاي ژئوپليتيك سلطه در عصر حاضر است. با این وجود، اگر قرن بيستم قرن ژئوپليتيك بود، قرن بيست و يکم ميرود تا تجربهاي جديد و متفاوت را در اين زمينه آغاز نمايد. در واقع، دانش ژئوپليتيكي در نظر دارد تا بر پايه مواضع و موقعيتهاي قدرت و مزيت سياسي، اقتصادي و فرهنگي بنا گردد. اما همانگونه که پروفسور فرانسوي، ميشل فوکو (1980: 142) نيز بيان ميدارد، روابط قدرت بدون مقاومت وجود ندارد و مقاومت نيز مانند قدرت از تنوع برخوردار بوده و ميتواند در قالب راهبردهاي منطقهاي و جهاني تکميل شود. بنابراين در مقابل روابط مبتني بر قدرت، ميتوان هزاران داستان جايگزين را برشمرد که تاريخ را از ديدگاه کساني که درگير مقاومت در برابر دولت و کارکرد ژئوپليتيكي بودهاند، قالبگيري كردهاند. اينگونه مقاومتها را ميتوان به عنوان ژئوپليتيك از پايين که از مادون (تحت سلطه) تبعيت ميکند، توصيف کرد. وضعيتي که طي آن روابط استعماري، سلطه ارتش، سياست و فرهنگ دولت و طبقات نخبه آن به چالش کشيده ميشود. نگرشي که زبان حال طبقات تحت سلطه را منعکس مينمايد و مملو از مبارزات ضد سلطهگري و مقاومت در برابر نيروي جبار دولتها در سياستهاي داخلي و خارجي آنهاست (روتلج، 1380: 558-557). اينها همان تعابيري هستند که بر اساس آنها جغرافيداناني همچون سيمون دالبي، ژئارويد اتوتايل و پاول روتلج، تحت تأثير مباحث فوکو، رويکرد ژئوپليتيك مقاومت را و يا در يک معناي گستردهتر، ژئوپليتيك انتقادي را مطرح کردهاند. بر اساس چنين نگرشي، ژئوپليتيك کلاسيک به فراهم آوردن شرايط سوءِ استفاده قدرتهاي استعماري و سلطهگر از انديشههاي جغرافيايي متهم ميگردد (مجتهدزاده، 1381: 291). دانش انتقادي ميخواهد به مردم نشان دهد جامعه آنها چگونه عمل ميکند و به آنها امکان ميدهد تا در تحولات و تغييرات جامعه خود بدانسان که خود ميخواهند عمل کنند تا دنياي آينده خود را بهتر بشناسند (شکويي، 1378: 124). انديشمندان در قالب اين رويکرد، نسبت به يک چارچوب عمومي، يعني تحليل سيستمهاي جهانيِ مورد استفاده براي انتظام بخشيدن به علوم، مظنون بوده و به ديده ترديد مينگرند. آنها به تحقيقات خود به مثابه پيدايش يک مکتب و نظام ژئوپليتيكي نمينگرند، بلکه اين ديدگاه مبين رهايي از مجموعهاي از ايدههاي نامناسب در تحليل مباحث ژئوپليتيكي است (Demko & Wood, 1994: 18). بهطور کلي رويكرد انتقادي به ژئوپليتيك و نيز ژئوپليتيك مقاومت، گروههاي چريکي چپگرا، نهضتها و نيروهاي اجتماعي، رسانههاي غير دولتي، گروههاي حقوق بشر، اقليتها و قوميتها، احزاب و سازمانهاي اجتماعي و جنبشهاي مردم بومي را دربر ميگيرد که گاهي بهصورت شبکههاي ملي و بينالمللي در برابر موافقتنامهها و مؤسسات فراملي و گفتمانهاي سياسي مربوط به اقتصاد جهاني مقاومت مينمايند و نوعي جهاني سازي از پايين را که متضمن شبکهاي بينالمللي از گروهها، سازمانها و جنبشهاي اجتماعي است، در قالب ژئوپليتيك مقاومت يا ژئوپليتيك از پايين تشکيل ميدهند (حافظنيا، 1385: 74 ؛ روتلج، 1380: 558).
شوراي همکاري خليج فارس و ژئوپليتيك سلطه
الف) خليج فارس به مثابه يك منطقه ژئوپليتيكي خليج فارس از جمله مناطقي است که از ديرباز عرصه رقابت ژئوپليتيکي گستردهاي ميان کشورهاي ساحلي و نيز قدرتهاي بزرگ جهاني بوده است. خليج فارس، يکي از مهمترين مراکز ثقل مناسبات ژئوپليتيکي و بينالمللي است که تحت سيطره دو قلمرو ايراني و عربي قرار دارد. منطقه ژئوپليتيکي خليج فارس، متشکل از هشت کشور ايران، عراق، کويت، عربستان، بحرين، قطر، امارات متحده عربي و عمان است که در کرانههاي حوضچه خليج فارس، گرد هم آمدهاند. خليج فارس 5/61 درصد از ذخاير نفت جهان را دارا است که در اين ميان، عربستان با 22 درصد و ايران با 5/11 درصد از سهم جهاني در منطقه، بيشترين سهم را دارا ميباشند (EIA, 2007, 36-37). منابع عظيم نفت خليج فارس و نيازهاي فزآينده کشورهاي توسعه يافته به نفت باعث شد تا در نيمه دوم سده بيستم، قدرتهاي منطقهاي و فرامنطقهاي به خليج فارس، توجه ويژهاي داشته باشند. اهميت خليج فارس تنها در منابع نفت خام اين منطقه نهفته نيست، بلکه با کشف منابع عظيم گازي تحت حاکميت ايران و قطر، جايگاه ويژه خود را ارتقاء بخشيد. بررسيهاي آژانس بينالمللي انرژي در خصوص ماندگاري منابع نفت و گاز حوزه خليج فارس به صورت منابع انحصاري صادراتي در سالهاي پس از 2030 ميلادي، نشان از حفظ اهميت اين منطقه در طول قرن بيست و يکم دارد (منصوري، 1385: 93-94). با ظهور عصر ژئواکونومي در دهه پاياني قرن بيستم، کانونهاي انرژي، بيش از گذشته مورد توجه کشورهاي مصرفکننده انرژي و قدرتهاي فرامنطقهاي و جهاني قرار گرفت که از اين منظر، منطقه خليج فارس در مقام بزرگترين انبار انرژي جهان، مرکز ثقل اين توجهات بوده است. ذخاير عظيم نفتي و اهميت استراتژيکي اين عنصر در سبد انرژي جهان، خليج فارس را به يکي از مراکز مهم رقابت قدرتهاي جهاني در سده بيستم تبديل کرده بود که با کشف ذخاير عظيم گازي اين منطقه و رشد فزاينده مصرف گاز در جهان و به خصوص کشورهاي جنوب و جنوب شرق و شرق آسيا، مرکزيت انرژي خليج فارس افزايش يافته و به عنوان کانون مناسبات ژئواکونومي و ژئوپليتيکي جهاني قلمداد ميشود (ويسي، 1388: 116). کشف ميادين گازي خليج فارس، افزايش جهاني قيمت نفت، کاهش ذخاير نفت، الزام پيمان کيوتو (سوخت پاک) و سازگاري بيشتر گاز طبيعي با محيط زيست نيز باعث شده است تا در دهه آغازين قرن بيست و يکم، خليج فارس بيش از پيش در کانون توجه مناسبات ژئواکونومي جهاني قرار گيرد (کاوياني و ويسي، 1384، 298). البته بايد به نفت و گاز نه فقط بهعنوان منبع سوخت، با وجود اينكه آنهم نكته مهمي است، بلكه به چشم منبع قدرت نگاه كرد. بنابراين موقعيت ويژهي خليج فارس در واقع به دليل وجود سه عامل ايجاد شده است: وجود ذخاير عظيم انرژي و منابع فراوان نفت و گاز؛ موقعيت جغرافيايي آن در قلب جهان قديم؛ و حقيقت اين امر كه نواحي پيرامون خليج فارس نقطه حساسي از سيستم جهاني را تشكيل ميدهد.
ب) جنگ دوم خليج فارس و آغاز حضور فزآيندهي نظامي قدرتها در منطقه جنگ دوم خليج فارس (1991-1992) منجر به عقبنشيني نيروهاي عراقي از کويت و حضور پايدارتر نيروهاي بيگانه و بهخصوص آمريکايي در منطقه گرديد و اين کشور نيز با همراهي متحدينش، براي اينکه دولتهاي سرکش منطقه، از جمله ايران و عراق را با سياستهاي خود همراه سازد، دست به اعمال تحريمهاي سياسي و اقتصادي عليه اين کشورها زد (فروغينيا، 1382: 105-121). اين جنگ همچنين باعث شد تا پس از دوازده سال حاکميت جمهوري خواهان، با ورود دمکراتها به کاخ سفيد در ژانويه 1992 سياست مهار دوجانبه به سياست رسمي ايالات متحده در منطقه تبديل شود. اين سياست به گونهاي طراحي شده بود که مانع دستيابي هم ايران و هم عراق به موقعيت برتر منطقهاي در خليج فارس باشد (ابوالفتح، 1383: 3). ايالات متحده پس از جنگ با عراق در1991 به اين نتيجه رسيد که ديگر تکيه بر ظرفيتهاي متحدين منطقهاي، جوابگوي نيازهاي روزافزون امنيتي اين کشور در دنياي پس از جنگ سرد نخواهد بود. عراق که ديگر خارج از حلقه کشورهاي دوست آمريکا به حساب ميآمد، وضعيت دفاعي و امنيتي ديگر کشورهاي عرب منطقه نيز به حدي شکننده بود که حتي اميدي به توان مقابله با تهديدات متوجه خود آنها نيز وجود نداشت. عربستان که بزرگترين و مهمترين آنها به شمار ميرود، همان لحظات ابتدايي اشغال کويت جهت حفظ امنيت مرزهايش از ايالات متحده تقاضاي کمک نمود و تا پايان اين بحران نيز تحت الامر آمريکا بود. بنابراين راهي براي آمريکا جز دخالت مستقيم و افزايش چشمگير نيروهاي نظامياش جهت حفظ ثبات هژمونيک منطقه نمانده بود، هرچند که ميدانست با اتخاذ چنين رويکردي ميبايد شاهد پيامدهاي سياسي ناگواري براي خود باشد. مفروضه سياست مهار دوجانبه بر اين اساس بود که سياست موازنه قوا بين ايران و عراق، که ايالات متحده در صدد اجراي آن بوده، با شکست مواجه گشته است. زيرا هم اکنون هر دو رژيم ايران و عراق مخالف منافع آمريکا در منطقه هستند و حمله عراق به کويت، ناکارآمدي چنين استراتژيايي را به اثبات رسانده است. «مارتين اينداک»، مدير وقت امور خاورميانه در شوراي امنيت ملي آمريکا در 18مه 1993 ضمن تشريح راهبرد جديد دولت کلينتون در خاور ميانه، وضعيت جديد امنيتي منطقه را اينگونه بر ميشمارد: «ادامه مذاکرات صلح اعراب و اسرائيل؛ موازنه قوا در خليج[ فارس]، به گونهاي که توان نظامي براي تهديد منافع ما تا حدودي کاهش يافته است؛ سقوط اتحاد جماهير شوروي و به تبع آن سقوط جبهه تندرو مخالف روند صلح در خاور ميانه و پيدايش ديگر جنبشهاي تندرو که خود را در لفافه مذهب پنهان ميسازند؛ دولتهاي جهان عرب را مورد چالش قرار ميدهند و احتمال دارد منطقه را به بيثباتي بکشانند». وي با اذعان به وابستگي امنيتي متقابل نيمه شرقي و غربي منطقه، مباني اصلي رويکرد دولت کلينتون در خاورميانه و خليج فارس را اينطور بيان ميکند: «مهار تهديدات ايران و عراق در شرق منطقه خاورميانه به ما اين امکان را ميدهد تا در باختر اين منطقه، روند صلح ميان اسرائيل و همسايگان عرب آنرا تقويت کنيم. به همين نحو، تقويت روند صلح اعراب و اسرائيل در غرب، باعث تأثيرگذاري بر توان ما براي مهار تهديدات عراق و ايران در شرق خواهد شد. موفقيت در هر حوزه، ما را قادر خواهد ساخت که به دولتهاي دوست خود به منظورتأمين زندگي ملتهايشان، کمک کنيم. به گونهاي که از آنچه طرفداران خشونت وعده دادهاند، بهتر باشد. » (به نقل از: حجار، 1381: 27 - 25). هدف استراتژيك ايالات متحده در تمامي طول مدتي که در حوزه خليج فارس و منطقه خاور ميانه به سر برده است، حفظ وضع موجود و جلوگيري از ظهور قدرت منطقهاي و يا فرا منطقهاي چالشگر در خليج فارس بوده است. ابزارهايي که از سوي اين دولت جهت ايجاد و حفظ چنين موقعيتي به کار برده شده است، گوناگون بودهاند: استراتژي دو ستوني نيکسون-کسينجر در دهه 70؛ استراتژي توازن منطقهاي و دفاع عربي از خليج فارس طي سالهاي دهه 80 و استراتژي مهار دو جانبه و امنيت تک قطبي در دهه 90. اِعمال راهبرد امنيتي موازنه قواي منطقهاي از سوي سياستسازان آمريکايي و فرصت دادن به عراق جهت يورش همه جانبه به ايران و تحريک ساير کشورهاي عرب منطقه به حمايت از صدام، چنان حساب شده صورت پذيرفت که به رغم ناهمخواني ظاهري با هدف منطقهاي آمريکا که همانا حفظ توزيع قدرت وقت در خليج فارس بود، نهايتاً توانست در جهت تقويت آن گام بردارد (امامجمعهزاده و تویسرکانی، 1387: 49). اين همراهي آمريکا با عراق در جنگ عليه ايران و سپس کنار گذاشتن اين کشور از ترتيبات قدرت منطقهاي، بهوضوح کاربرد ابزاري سياست موازنه قوا در جهت نيل به هدف حفظ ترتيبات قدرت مطلوب آمريکا در خليج فارس را نشان ميدهد. استراتژيايي که بريتانيا نيزطي سالهاي 1970 – 1622 از آن بهره برد و موفق نيز بود.
ج) روابط ژئوپليتيكي مبتني بر سلطه و نفوذ در کشورهاي عرب خليج فارس سياست و امنيت در منطقه خليج فارس به شدّت تابعي از حضور نظامي آمريکا در اين منطقه و به تبع آن، متأثر از سياستها، اهداف و استراتژي اين کشور است. خليج فارس از محدود مناطقي است که بيش از آنکه نيروهاي داخلي در سياست و امنيت آن شرکت داشته باشند، قدرتهاي خارجي بهويژه آمريکا در آن نقش دارند (ميررضوي و احمدی، 1383: 26). روابط قدرتهاي بزرگ جهاني با کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس در حالي صورت ميگيرد كه تفاوت فاحشي ميان شاخصهاي اصلي قدرت اين دسته از کشورها با بازيگران بزرگ جهاني وجود دارد. به طوريکه رابطهاي يکسويه و از بالا به پايين را بين دولتهاي عرب منطقه و قدرت سلطهگر ايالات متحده و بعضاً بريتانيا، پديد آورده است. امارات عربي متحده خود متشکل از هفت امير نشين است که در حال حاضر توافق کردهاند در قالب يک کشور در صحنه منطقه و جهان حاضر شوند. اين کشور با دل سپردن به جهان غرب بهويژه انگلستان، طي دو دههي گذشته توانسته است از امنيت داخلي مناسبي برخوردار باشد. امارات در تهيه سلاحهاي خويش و اتکاي نظامي به خارج، تا قبل از اشغال کويت به انگلستان و فرانسه وابسته بود ولي از 1991 به بعد، آمريکاييها نيز از لحاظ نظامي اين کشور را به خود نزديکتر کردهاند (قاسمینراقی، 1378: 99-100). پايگاه هوايي الظفره در امارات محل استقرار وينگ هوايي سيصدوهشتادم نيروي هوايي اعزامي ايالات متحده به منطقه خليج فارس و خاورميانه محسوب ميشود. جمعيت پايين و محدوديت امکانات نظامي بحرين، باعث عدم برخورداري عملي اين کشور از يک سيستم دفاعي نيرومند گشته؛ مضافاً اينکه خدمت سربازي در اين کشور بهصورت داوطلبانه است (مجتهدزاده، 1372: 71-72). از اين رو، بحرين از نظر توازن دفاعي ضعيف بوده و اين احساس عدم توانايي، پادشاهي بحرين را متکي به قدرتهاي بزرگ فرامنطقهاي نموده است. سيستم تسليحاتي بحرين در وهلهي اول آمريکايي است اما درعين حال، تجهيزات نظامي خود را از کشورهاي انگلستان و فرانسه نيز تأمين ميکند (کتاب سبز بحرين، 1376: 167). سرفرماندهي ناوگان پنجم ايالات متحده نيز با 4200 نفر پرسنل در منامه، پايتخت بحرين مستقر است. افزون بر اين، يگانهايي از نيروي هوايي آمريکا متشکل از چندين فروند بمبافکن و جنگندههاي تاکتيکي در پايگاه شيخ عيسي در کشور بحرين قرار دارند. عربستان به دليل موقعيت جغرافيايي، وسعت و ثروت، ادعاي رهبري جهان اسلام و عرب را دارد و در راستاي برقراري امنيت داخلي و خارجي خود و نيز حفظ منافع غرب در منطقه، اهتمام خاصي به تقويت بنيهي دفاعي و نظامي خود ميورزد. از اين رو، اين کشور در بخشهاي صنايع نظامي و خريدهاي تسليحاتي سرمايه فراواني را هزينه کرده و در اين راه، نزديکي به غرب و تکيه به آمريکا را در اولويت سياستهاي امنيتي و نظامي خود قرار داده است (قاسمینراقی، 1378: 101). تأسيسات اين کشور در طول جنگهاي افغانستان (2001) و عراق (2003)، هماهنگ کنندهي پروازهاي نظامي آمريکا و متحدانش بوده است. اکنون بالغ بر 5. 000 نفر پرسنل نيروي هوايي و زميني ايالات متحده در عربستان سعودي مستقر هستند و بيش از 80 فروند جنگنده نيروي هوايي اين کشور نيز براي گشتزني در منطقه، از پايگاههاي عربستان به پرواز در ميآيند. عمان به دليل مواجه شدن با عوامل برهم زنندهي ثبات داخلي و امنيت خارجي خود مجبور است که نگاه و بينش ويژهاي به مسايل نظامي و امنيتي و دارا شدن ساز و برگ نظامي داشته باشد. سلاطين عمان در طول تاريخ، با حمايت نيروهاي بريتانيايي ادامه حيات دادهاند. به طور کلي، تا پيش از روي کار آمدن سلطان قابوس در عمان، اين کشور داراي ارتش مجهز و منظمي نبود، چراکه نيروهاي انگليسي مستقيماً در اين کشور حضور داشتند. با آغاز دههي 1970 ميلادي، ايالات متحده در عمان حضور پيدا کرد و در دههي 1980 پايگاههاي متعدد آمريکايي در نقاط مختلف عمان برپا شد که در قبال کمکهاي مالي و نظامي واشنگتن به اين کشور صورت ميپذيرفت (کتاب سبز عمان، 1376: 126-127). ايالات متحده هماکنون بودجه مالي احداث ساختمان يک پايگاه هوايي جديد در منساه را تأمين ميکند و پايگاه هوايي تومريت در عمان، محل استقرار وينگ هوايي چهارصدوپنجم ايالات متحده، اعزامي به منطقه خليج فارس است. پايگاه هوايي مسيره نيز محل استقرار گروه هوايي سيصدونوزدهم آمريکا در منطقه است. قطر پس از حمله عراق به کويت، آمريکا را به يک شريک و پشتيبان امنيتي براي خود مبدل ساخت. در ژوئن 1992 قطر و آمريکا موافقتنامه همکاري نظامي و دفاعي امضا کردند که به موجب آن، ايالات متحده امکان دسترسي به پايگاههاي نظامي قطر را بدست آورد. در اين توافقنامه همچنين موضوع اسقرار نيروهاي نظامي آمريکا و اجراي مانورهاي نظامي مشترک مطرح شده است (کتاب سبز قطر، 1376: 81-82). پايگاه هوايي العديد، پايپاه رزمي الکرانه، کمپ السيليه، کمپ اسنوپي دوحه و پايگاه زرهي امسعد، محل استقرار قرارگاههاي فرماندهي و تجهيزات نظامي آمريکا در قطر محسوب ميشوند. زيربناي سيستم دفاعي و تسليحاتي کويت در ابتدا انگليسي بود، اما به تدريج با نفوذ کشورهايي چون آمريکا و فرانسه و تا اندازهاي روسيه، سيستم نظامي اين کشور تجهيزات متوعي دريافت کرده است. در حال حاضر، منبع اصلي تأمين سلاح کويت، دولت ايالات متحده است (کتاب سبز کويت، 1376: 127). کويت به عنوان يک کشور کوچک که از معضلات امنيتي متعددي رنج ميبرد، براي يافتن تکيهگاه مطمئن سياسي و حامي نظامي قدرتمندي که در مواقع حساس بتواند به آن تمسک جويد و در برابر خطرها و بحرانها با حمايت آن قادر باشد تا موجوديت، ثبات و امنيت خويش را محفوظ بدارد، تا حدّ زيادي به غرب و بهويژه آمريکا تکيه کرده است (قاسمینراقی، 1378: 104).
شوراي همکاري خليج فارس و ژئوپليتيك مقاومت
الف) جامعه، سياست و حکومت در کشورهاي عرب حوزه خليج فارس ماهيت رژيمهاي سياسي در حوزه جنوبي خليج فارس، بهترتيب در طيفي از حکومتهاي فاسد تا اقتدارگرا، فضاي کم و مجال محدودي براي مردمانشان جهت ايجاد نقش اصلي در اجراي نقشهاي مدني در نظر گرفتهاند. اوضاع سياسي و اجتماعي کشورهاي عرب حوزه خليج فارس نشان ميدهد که آنها تا استقرار يک نظام سياسي كارآمد و استقرار دمکراسي، راهي بس طولاني در پيش دارند و حرکتشان در اين مسير بسيار کند همراه با دشواريها و چالشهاي بسيار بوده و خواهد بود. هرچند سطوح نهادسازي و توانايي دولتها در ميان کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس براي مديريت نهادي مناقشهها از کشوري به کشور ديگر متفاوت است، اما حتي در جوامعي مانند امارات متحده عربي که تا حدودي از آزاديهاي مدني برخوردار هستند، نيز ضعف نهادي چشمگيري وجود دارد. نظام سياسي امارات ترکيب خاصي از ساختار حکومتي مدرن و سنتي است و در حاليکه بهسوي يک نظام اجرايي و اداري مدرن گام مينهد، سنن گذشته را حفظ کرده، از آن حمايت ميکند. در ساختار سياسي اين کشور سه قوه ايفاي نقش دارند اما در عمل از آنجايي که رئيس حکومت بالاترين قدرت اجرايي در کشور به شمار ميآيد، بر اين سه قوه اشراف داشته و تصميمگيري آنان تحت تأثير نظرات وي است. رئيس حکومت امارات در واقع نقشي ديکتاتور گونه ادرد و تمام امور کشور زير نظر و مطابق ميل آنان انجام ميشود. ماهيت رژيم سياسي بحرين، پادشاهي مشروطه است. مطابق با قانون اساسي اين کشور، ظاهراً قواي سهگانه مستقل بوده، مجاز به اعمال نفوذ در وظايف و اختيارات يکديگر نيستند؛ اما در عمل تمامي سه قوه زير نظر مستقيم امير بحرين قرار دارند و ايشان همراه با وليعهد و نخست وزيري که خود انتخاب ميکند، بر کشور حکمراني ميکنند. طبق قانون اساسي بحرين، امير بحرين حاکم و رئس کشور است و بزرگترين فرزند ذکور وي، نسل به نسل از سوي امير وقت، به عنوان جانشين تعيين ميشود (ميررضوي و احمدی، 1383: 132-181). رژيم سياسي عربستان داری ماهيت پادشاهي مطلقه و موروثي بوده، قدرت بهگونهاي انحصاري در اختيار خاندان سعودي است. در اين کشور، به ظاهر سه قوه مجريه، مقننه و قضاييه از يکديگر متمايز شدهاند، اما نوع رژيم به شيوه اختلاط قوا بوده و تمامي امور قائم به ذات پادشاه است. تصميمگيريهاي استراتژيک در اين کشور عمدتاً از جانب شاه صورت ميگيرد، زيرا وي از طريق هيأت وزيران در کشور حکومت ميکند که رياست آنرا خود بر عهده دارد و اغلب، هيأت وزيران و مجلس نقش مشورتي دارند (کتاب سبز عربستان، 1376: 96-98). ماهيت حکومت عمان، سلطنت مطلقه است و همه امور در شخص سلطان خلاصه ميشود. با توجه به اينکه در عمان قانون اساسي وجود ندارد، قواي سه گانه از يکديگر تفکيک و مجزا نميشوند و سلطان بر هر سه قوه تسلط داشته و وظايف آنها را مشخص ميکند. سلطنت در اين کشور موروثي بوده و جانشين سلطان، سه روز پس از مرگ يا کنارهگيري وي از جانب خاندان سلطنتي انتخاب ميشود و اداره کشور را در دست ميگيرد. سلطان علاوه بر مقام سلطنت، رياست حکومت، مقام نخست وزيري و فرماندهي کل نيروهاي مسلح را بر عهده دارد (کتاب سبز عمان، 1376: 119-120). ماهيت رژيم سياسي قطر سلطنتي، سنتي و موروثي است؛ اما در تمامي مواقع، سلطنت الزاماً از پدر به پسر انتقال نمييابد و امير با تصميم و اجماع بزرگان خاندان سلطنتي انتخاب ميشود. امير، رئيس کشور و حکومت است و بر تمامي قوا رياست و نظارت دارد. از سوي ديگر، يک شوراي مشورتي بر هيأت وزيران نظارت ميکند و هيأت مزيران در برابر امير، مسؤل و پاسخگوست. امير بر ساختار قضايي کشور نيز نظارت کامل دارد و بدين ترتيب ميتوان گفت که ساختار حکومتي قطر بر پايه اختلاط قوا استوار است. امير قطر بالاترين مقام و رئيس حکومت قطر است و عاليترين فرد تصميمگيرنده در کشور به شمار ميآيد. قانون اساسي قطر اختيارات کامل در زمينه صدور فرمانها و همچنين اختيارات اجرايي را به امير محول کرده است و قواي سه گانه در اختيار وي هستند (کتاب سبز قطر، 1376: 72-73). نظام حکومتي کويت از سه قوه مققنه، مجريه و قضاييه تشکيل شده و مطابق با قانون اساسي، اين سه قوه از يکديگر تفکيک شدهاند، اما در عمل امير کويت در هر سه قوه اِعمال نفوذ ميکند. وي رياست قوه مجريه را بر عهده دارد، ضمن آنکه در قوه مقننه و مجلس امت نقش رياست را ايفا ميکند و افزون بر آن، احکام قضايي با نام وي صادر ميشود. از اين رو، در عمل نوعي اختلاط قوا در نظام حکومتي اين کشور وجود دارد. در نظام سياسي و حکومتي کويت، امير شخص اول مملکت کحسوب ميشود. وي همچنين رياست کشور، رياست قوه مجريه و فرماندهي کل قوا را بر عهده دارد (کتاب سبز کویت، 1376: 123-125).
ب) انتخابات، احزاب و جمعيتهاي سياسي در ادبيات سياسي از احزاب به همراه مطبوعات، پارلمان و انتخابات، به عنوان چهار رکن دمکراسي ياد ميشود. در واقع، وجود اين ارکان براي دمکراتيک بودن يک نظام سياسي ضروري فرض شده است. به همين جهت، وجود اين چهار رکن همواره به عنوان استاندارد و معياري براي بررسي وجود، ميزان و درجه حضور دمکراسي در يک جامعه مد نظر قرار گرفته است. از اين رو، هر نظامي که در صدد برقراري دمکراسي باشد، بدون شک در راه برقراري اين چهار رکن، حتي بهصورت ظاهري، تمام تلاش خود را به کار مي گيرد. اما کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس فاقد احزاب سياسي فعال و قانوني بوده و انتخابات نيز در اين کشورها اصولاً بيمعناست. وضعیت حقوق بشر در امارات متحده عربی همواره مورد انتقاد سازمانهای حامی حقوق بشر بوده است و شهروندان حق انتخاب و یا تغییر دولت و عضویت در احزاب سیاسی را ندارند (U. S. Department of State, 2003). در این کشور فعاليت احزاب سياسي کاملاً ممنوع است. تنها تجربهي انتخاباتي مردم امارات نیز در سال ۲۰۰۶ بود که مجمع تشکيل شده بهوسيله اين انتخابات، حق هيچگونه دخالت و يا قانونگذاري را ندارد (BBC, 2005). در پادشاهي بحرين نيز هيچگونه حزب قانوني وجود ندارد و احزاب مجاز به فعاليت سياسي نيستند. همچنين بحرين در طول تاريخ سياسي خود تنها يكبار در سال 1973 ميلادي شاهد انجام انتخابات عمومي بوده است که مجلس بهوجود آمده از اين انتخابات در سال 1975 منحل شد. در عربستان سعودي نيز حزب سياسي، پارلمان و انتخابات وجود ندارد؛ با اين حال چند گروه ضد دولتي به فعاليت مخفيانه مبادرت مينمايند (World Report- Saudi Arabia, 2009). احزاب و تشكلهاي سياسي در عمان نيز اجازه فعاليت ندارند. تشکيل احزاب سياسي و اتحاديههاي کارگري در قطر ممنوع است و صرفاً در طول دهه 1970 ميلادي دو گروه به نامهاي «جبهه آزاديبخش ملي قطر» و «سازمانهاي جهاد ملي» و نيز برخي گروههاي سياسي معتقد به پان عربيسم، سوسياليسم، ناسيوناليسم و بعث در اين کشور فعاليت داشتهاند. در حال حاضر گروه سياسي خاصي در قطر وجود ندارد، اما گروههاي ذينفوذي حضور دارند که عمدتاً از شيوخ ثروتمند و تجار بزرگ بوده و اخيراً نيز قشري از روشنفکران و روزنامهنگاران قطري به آنان اضافه شدهاند. با اين حال اين گروههاي روشنفکر نيز تا مرز معيني در افکار عمومي نفوذ دارند، زيرا در مراحل حساس، فعاليت آنها از سوي دولت محدود ميشود. کويت در ميان کشورهاي عربي حوزه خليج فارس به الگوي سياسي دمکراسي مبتني بر انتخابات، بيشترين نزديکي را دارد اما در عين حال به دليل عدم حضور احزاب سياسي، همانند ساير کشورهاي شوراي همکاري خليج فارس از فقدان آزاديهاي سياسي و مدني در رنج است (ميررضوي و احمدي، 1383).
ج) مطبوعات و رسانههای گروهی هرچند تمامي کشورهای عرب خلیج فارس از روزنامهها، نشريات، شبکههاي راديويي و تلويزيوني و خبرگزاريهاي متعددي برخوردار هستند، اما اغلب اين رسانهها بهويژه در بخش راديو و تلويزيون يا در دست دولت بوده و يا براي امكان ادامه فعاليت، به خودسانسوري شديدي روي آوردهاند. در امارات شش کانال تلویزیونی و چهار شبکه رادیویی وجود دارد که کاملاً زیر نظر دولت اداره میشوند و در هر امارت نیز ضمن توجه به اهداف حکومت مرکزی، علایق امیر آن امارت نیز در نظر گرفته میشود. چندین روزنامه و آژانس خبری نیز به زبانهای عربی و انگلیسی در امارات فعال است که اغلب اخبار و تحلیلهای اجتماعی-اقتصادی و یا امور سیاسی بینالمللی را پوشش میدهند. دولت امارات محدودیتهای گستردهای را برای آزادی بیان بهوجود آورده است. این کشور رسانهها را از انتقاد از مقامات سیاسی و مشکلات اقتصادی کشور برحذر داشته است. همچنین خودسانسوری نیز به طرز گسترده در رسانههای اماراتی وجود دارد (Human Rights Watch, 2009). پنج شبکه رادیویی و چهار کانال تلویزیونی بحرین نیز تحت نظارت دولت بوده و شش روزنامه به زبانهای عربی، انگلیسی و فرانسوی در کنار دو آژانس خبری به فعالیت مطبوعاتی میپردازند (Freedom of the Press- Bahrain, 2009). در عربستان، سیاستهای تبلیغاتی را شورای عالی تبلیغات این کشور تدوین مینامید و کلیه وسایل ارتباط جمعی تحت نظارت دولت اداره میشود و همگی آنان خط مشی حاکمیت را تبلیغ مینمایند. اگرچه در این کشور مقررات مکتوبی در خصوص سانسور و ممیزی مطالب روزنامهها وجود ندارد، اما سردبیران و مدیران مسؤل اقدام به خود سانسوری کرده و اخبار و گزارشهایی را که به نظر آنها با منافع هیأت حاکمه تضاد دارند را به چاپ نمیرسانند (Freedom of the Press- Saudi Arabia, 2009). تمامی مؤسسات انتشاراتی عمان اعم از خصوصی و یا دولتی، تحت نظارت کامل دولت بوده و چاپ و انتشارات هرگونه کتاب و نشریهای در عمان با اجازه دولت صورت میپذیرد. بهطور کلی در این کشور، دولت بر کلیه رسانههای گروهی نظارت دارد و هیچگونه استقلال عملی به آنها داده نمیشود. بدین ترتیب وسایل ارتباط جمعی در عمان به هیچوجه نقش مستقلی برای جامعه ایفا نمیکنند (Freedom of the Press- Oman, 2009). دولت قطر نیز بر فعالیت کلیهی رسانههای گروهی و انتشار جراید و کتب نظارت دارد. اما روزنامههای قطری در مقایسه با کشوری چون عربستان از آزادی نسبی بیشتری برخوردار بوده و نسبت به مسایل مختلف منطقهای اظهارنظر میکنند. در هر حال، سانسور و نظارت دولت قطر بر مطبوعات امری آشکار و علنی میباشد (Freedom of the Press- Qatar, 2009). جامعه کویت در سال 1940 با مطبوعات آشنایی پیدا کرد و از آن پس روز به روز بر نقش مطبوعات در این کشور افزوده شد. بیشتر مطبوعات کویت به نوعی وابسته به شخصیتهای مختلف حاکم در کویت میباشند که در نهایت سیاستهای دولت را مد نظر قرار میدهند. در کویت فرستنده رادیویی یا تلویزیونی خصوصی وجود ندارد و این رسانه گروهی در کنترل دوبت است و سیاستهای حکومت در کلیه برنامههای آن اِعمال و اخبار رسمی و مورد تأیید مقامات حکومتی از این طریق پخش میشود (Freedom of the Press- Kuwait, 2009).
د) جنبش زنان در جوامع قبیلهای کشورهای عرب خلیج فارس که مردسالاری در آنها از قرنها پیش حکمفرما بوده است، صحبت از حقوق و مشارکت زنان در امور سیاسی و اجتماعی موضوعی چالش برانگیز به شمار میرود. زنان کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در عمل تا دههی 1990 میلادی از کوچکترین حقوق سیاسی بیبهره بودند. زنان در این کشورها علاوه بر حقوق سیاسی، تحت فشارهای اجتماعی زیادی قرار داشتند که بخشی از آنها به خاطر سنتهای دست و پاگیر قدیمی و رسوم کهنهی حاکم بر جوامع عرب است که سابقهی برخی از آنها به دوران جاهلیت باز میگردد (امامی، 1386: 193). اما موقعیت سیاسی و اجتماعی زنان در کشورهای عرب خلیج فارس با یکدیگر متفاوت است. زنان امارات همانند جامعهی این کشور، در معرض نفوذ فرهنگی کشورهای خارجی، در حال تغییر هستند و با اینکه هویت خود را با فرهنگی جدید وفق میدهند، اما از سنتهای فرهنگی و مذهب خود دور نمیشوند. طی پنج سال گذشته این کشور در پی بهبود جنبههایی از حقوق زنان بوده است، اگرچه برخی از این اصلاحات روندی کند داشته است. با این وجود، گامهای اصلی حرکت به این سمت واضح است؛ از جمله اینکه زنان وارد عرصههای حرفهای چون مهندسی و تکنولوژی اطلاعات شدهاند، رشد سریعی در تحصیلات زنان محسوس است، نسبت زنان به مردان در محیطهای کاری رو به افزایش است و زنان جایگاههای بالای دولتی و جهان داد و ستد را به خود اختصاص دادهاند (Kirdar, 2009: 1-2). با این وجود، در برخی از شغلها، محدودیتهایی برای زنان به چشم میخورد. تبعیض جنسیتی در نظام حقوقی بحرین کاملاً آشکار است؛ اگرچه به تازگی اقدامات پادشاهی بحرین این امید را به فعالان جنبش زنان داده است که دولت در پی گسترش حقوق بانوان است. طی پنج سال گذشته، سازمانهای غیر دولتی بر حقوق شهروندی زنان اصرار داشتهاند تا زنان مقیم این کشور بتوانند اقامت همسر و فرزندانشان را بگیرند. در یک اقدام پسندیده، قانون اساسی بحرین در سال 200 میلادی، برابری زنان و مردان را در زمینههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تضمین نمود بیآنکه قوانین مربوط به احکام اسلامی را نقض کرده باشد (Abdulla Ahmed, 2009: 2&14). در عربستان سعودی، زنان به نسبت مردان، به خاطر زن بودنشان بیاندازه تحقیر میشوند، چراکه آنها در انتخاب شغل گزینهی زیادی ندارند، عدالت در مورد آنها اجرا نمیشود و حتی در رفت و آمد، رانندگی و حقوق مربوط به سرمایهگذاری محدودیت دارند. آنها تحت نظارت نزدیکترین مردان فامیل زندگی میکنند و اغلب حق تصمیمگیری در امور مالی خود، ازدواج، بارداری و کار بیرون از خانه ندارند. فعالان حقوق زنان نیز در این کشور که خارج از کانالهای تحت حمایت دولت در پی ایجاد تغییر و تحول در زمینه حقوق زنان و اصلاحات سیاسی هستند، به طور مکرر با تحریمها و مجازاتهای دولتی مواجه هستند. با این حال، چندین نهاد طرفدار حقوق زنان که البته توسط خانوادههای پادشاهی حمایت میشوند، در این کشور فعالیت دارند (Abdella Doumato, 2009: 17). زنان عمانی به دلیل فشارهای اجتماعی و عدم دانش حقوق، به دنبال حقوق از دست رفتهی خود نیستند. زمانی هم که برخی از آنان در این مسیر تلاش میکنند، با موانعی چون بیاعتنایی سران حکومت، قضاوتهای بکجانبه و مخالفت خانواده و جامعه روبه رو میشوند. بنابریان حتی اگر زمانی نیز در ایک کشور فرضاً قوانینی بهوجود آید که از زنان حمایت کند، میبایست تلاشهایی در جهت ایجاد حساسیت جنسیتی در محیط بدوی این کشور صورت پذیرد تا زنان بتوانند حقوق قانونی خود را بشناسند (Al-Talei, 2009: 13). قطر با اصلاحات بنیادینی که از سال 1995 آغاز شد، گامهایی در جهت ایجاد برابری جنسیتی و از میان برداشتن سنتهای تبعیضآمیز اجتماعی و فرهنگی برداشت. طی قوانین جدیدی نیز که در سال 2004 میلادی وضع شد، امید به برابری چه در قانون و چه در عمل حاصل شد اما برای تحقق این آمال، بایستی برخی دیگر از قوانین موجود نیز با اصل عدم تبعیض جنسیتی مطابقت داده شود و به زنان نیز باید در خصوص حقوق جدید خود اطلاع رسانی شود. در این میان، دولت نیز باید در برابر از میان برداشتن معیارهای متحجرانهی فرهنگی و اجتماعی انعطافپذیر باشد (Breslin and Jones, 2009: 1). از دههی 1960 میلادی تا حمله عراق به کویت در سال 1990، زنان این کشور در مقایسه با کشورهای همسایه، از امکان تحصیلات عالی و آزادی نسبی جهت حمایت از حقوق فرهنگی و اقتصادی خود بهرهمند بودند. تا اینکه پارلمان کویت در سال 1992 نظارت دولت بر سازمانهای غیر دولتی را افزایش داد و آزادی فعالان حقوق زنان را با چالشهای بیشتری مواجه ساخت. از آن زمان به بعد، فعالیت احزاب سیاسی رسمی نیز غیر قانونی اعلام شد، اما گروههای سیاسی غیر رسمی مدافع حقوق زنان چه در داخل و چه در خارج از پارلمان همچنان فعال هستند. نهایتاً زنان این کشور به دنبال تلاشهای متعدد حقوقدانان، سیاستگذاران و حتی شهروندان عادی، در ماه می 2005 به برخی از حقوق سیاسی خود دست یافتند (Al-Mughni, 2009: 2-3).
ه) مذهب و جنبشها مذهبی گسترش موج اسلامگرایی و ظهور گروههای اسلامی، بیگمان یکی از مهمترین تحولات سیاسی و اجتماعی در کشورهای عرب خلیج فارس در سالهای اخیر بوده است. اما شواهد نشان از آن دارد که كه عليرغم جمعيت عظيم مسلمان در کشورهای عرب خلیج فارس، اسلام و جنبشهای اسلامی نقش مؤثري در سازماندهي بنيانهاي سياسي-اجتماعي شهروندان اين كشورها ايفا نكرده است. در امارات با وجود آنکه اسلام دین رسمی است و قوانین آن در این کشور محترم شمرده شده و به دقت اجرا میشود، ولی آیین اسلام نقش چندانی در شکلگیری اوضاع سیاسی ندارد (Report on International Religious Freedom- United Arab Emirates, 2009). در بحرین با وجود آنکه شیعیان 75 درصد از جمعیت این کشور را تشکیل میدهند، اهل سنت هستند که به دلیل حاکمیت یک خاندان سنی، از قدرت و امکانات بیشتری نسبت به شیعیان برخوردارند. شیعیان در این کشور به کسب مناصب و مدارج مهم دولتی و لشکری نائل نمیشوند و حتی حق خدمت در ارتش و یا پلیس را نداشته و در محلههای فقیر نشین زندگی میکنند. به همین علت، بسیاری از تحرکات اعتراض آمیز و جنبشهای اصلاحی بحرین در گذشته و حال به شیعیان تعلق داشته و دولت بحرین از آنان بسیار بیمناک است (Report on International Religious Freedom- Bahrain, 2009). عربستان سعودی به عنوان مرکز جنبشها وهابی در قرون 19 و 20، بیشترین تأثیر را در میان کشورهای منطقه از جنبشهای اسلامی گرفته است. اما گروههای اسلامی غیر دولتی در عربستان، در مقایسه با حکومت، از تعصب و تحجر بیشتری برخوردارند و اصولاً با بسیاری از آزادیهای مدنی از بنیان مخالفند (Report on International Religious Freedom- Saudi Arabia, 2009). دین رسمی عمان اسلام است و اکثریت مردم پیرو مذهب اباضی بوده و قدرت در دست آنهاست. نفوذ مذهب در عمان زیاد است و کشور طبق اصول شرعی فرقه اباضی اداره میشود (Report on International Religious Freedom- Oman, 2009). «جبههی آزادی بخش ظفار» تنها جنبش مذهبی عمان به شمار میرود که از سوی جوانان ظفار (ایالت جنوبی سلطنت عمان) با آگاهی از عمق اسعتمار انگلیس بر سرزمین عمان در سال 1962 با هدف استقلال این منطقه از حکومت مرکزی تشکیل شد که با همکاری مسقط و نیروهای انگلیسی در سال 1975 سرکوب شد. در قطر با توجه به وهابی بودن خاندان سلطنتی، وهابیون دارای بیشترین نفوذ در ساختار سیاسی این کشور هستند. جمعیت اهل سنت غیر وهابی نیز در درجهی دوم اهمیت قرار دارند. در این میان، شیعیان قطر به نسبت سایر کشورهای عربی خلیج فارس از آزادی بیشتری برخوردار بوده، دارای نفوذ بسیاری در بازار قطر هستند. همچنین شیعیان نمایندهای در مجلس مشورتی دارند، اما با این وجود نمیتوان گفت که دارای نفوذ چندانی در ساختار سیاسی قطر هستند (Report on International Religious Freedom- Qatar, 2009). در میان مسلمانان کویت، اهل سنت قدرت سیاسی را در دست داشته و خاندان حاکم و بسیاری از افراد با نفوذ و سرشناس سنی هستند؛ اما با این وجود مسلمانان شیعه از آزادی کاملی برخوردار بوده و در وضعیت خوبی بهسر میبرند. پیروان دیگر ادیان توحیدی در کویت از آزادی اجتماعی برخوردارند، اما همچون دیگر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس، از نفوذ سیاسی و یا جایگاه خاص اجتماعی برخوردار نیستند (Report on International Religious Freedom- Kuwait, 2009).
نتیجهگیری منطقه خاورمیانه عموماً و خلیج فارس بهطور خاص، در آغاز هزاره جديد ميلادي موقعيت ويژه و مهمي را در ژئواستراتژي و ژئوپليتيک قدرتهاي بزرگ جهاني و كشورهاي پيرامون آن بهخود اختصاص داده است. اين موقعيت، اغلب به دليل وجود سه عاملِ ذخاير قابل توجه انرژي؛ موقعيت جغرافيايي آن؛ و حقيقت اين امر كه این منطقه نقطه حساسي از سيستم جهاني را تشكيل ميدهد، بهوجود آمده است. بنابراين کشورهای واقع در کرانهی خلیج فارس با دارا بودن كاركردهاي سياسي عوامل طبيعي و انساني آن، بهشدت مورد توجه و علاقه دولتها و كشورهاي منطقهاي و فرامنطقهاي و بهويژه بازيگران بزرگ جهاني بوده و اين وضعيت، خلیج فارس را به مثابه يك منطقه ژئوپليتيکي حساس، در كانون توجهات سياست جهاني قرار داده است. حقايق جغرافيايي از جمله عواملي هستند كه همواره مورد توجه دستاندركاران سياست خارجي كشورها بوده و نيز باقي خواهد ماند. در خاورمیانه و خلیج فارس نیز شاهد تقويت نگرش بازيگران مبتني بر واقعيتهاي جغرافيايي و نيز حركت برخي از بازيگران در راستاي به خدمت گرفتن اين واقعيتها در جهت اهداف و نيات ايدئولوژيكي خود هستيم. وجود ذخاير عظيم انرژي در منطقه؛ موقعيت حساس آن در تقابل منافع استراتژيك قدرتهايي همچون آمريكا، اروپا، چين، روسيه، هند، ايران و اسرائيل؛ نقش كشورهاي منطقه در جنگ عليه تروريسم؛ و نيز قرار گرفتن آن در قلب دنياي قديم، همگي از جمله مواردي است كه بيانكننده نقش و اهميت عامل ژئوپليتيك در منطقه است. اما آنچه در اين بازي مورد غفلت واقع شده است، دولتها و بهخصوص ملتها و انسانهايي هستند كه در حاشیهی خلیج فارس واقع شدهاند. قدرت نامتقارن بازيگران منطقهای در مقايسه با قدرتهای فرامنطقهای در تمامي ابعاد سياسي، اقتصادي، تكنولوژيكي، نظامي و شايد فرهنگي، باعث گرديده است تا نقش اين كشورها و توانايي نيروهاي مردمي و اجتماعي در ایجاد ترتیبات جدید امنیتی ناديده انگاشته شود. از سوي ديگر و از منظر داخلي، وضعيت سياسي، فرهنگی و اجتماعی نابسامان حاكم بر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس خود عاملي گشته است تا اين كشورها نتوانند از تواناييهاي تأثيرگذار و نقشآفرين نيروهاي اجتماعي موجود در جوامع خود بر تحولات جاري و آينده منطقه بهرهمند گردند. در واقع، در کشورهای عرب حوزهی خلیج فارس جلوي انتشار و توزيع قدرت بهسمت نيروهاي اجتماعي و سياسي در جامعه گرفته شده و با به حاشيه كشيده شدن اين نيروها، ميزان مشاركت عمومي در آنها، در پايينترين سطح خود قرار دارد. در اين بين، علاوه بر وجود انبوه مشكلات داخلي و ضعفهاي مدیریتی كه دمكراسي خواهي را به يك نياز ثانويه در اين كشورها تبديل نموده است، دخالت مسقيم بازيگران خارجي در امور داخلي کشورهای عرب نيز بهويژه پس از حوادث 11 سپتامبر، بر اقتدارگرايي دولتهاي منطقه و در نتيجه كاهش نقش نيروها و جنبشهاي اجتماعي افزوده است. اين وضعيت باعث گرديده است تا گروههاي سياسي و نهضتهاي اجتماعي در كشورهاي شورای همکاری خلیج فارس يا بسيار ضعيف بوده و منفعلانه عمل كنند و يا اينكه تمام كوشش و تواناييهاي خود را صرف مبارزه عليه حكومت مركزي جهت كسب موقعيتهاي بهتر براي خود نمايند. ضعف گروههاي قومي، سران مذهبي، اقليتهاي ديني و بسياري از نيروهاي سياسي و اجتماعي موجود در اين كشورها نيز كمابيش همين گونه است. بنابراين قدرت اين نيروها نه تنها در راستاي افزايش سهم قدرت سياسي اين كشورها در منطقه و در بازي با بازيگران فرامنطقهاي قرار ندارد بلكه خود مانعي در راه تحقق نگرشهاي معطوف به علائق و منافع كشورهاي كم قدرت در حل مسايل منطقهاي و جهاني، موسوم به نگرش از «پائين به بالا» مي باشد. رهيافت نگرش از پائين به بالا در حل مسايل كشورها، منطقه و جهان، تنها از رهگذر گسترش مشاركت پايهاي كه به معناي دمكراتيزه شدن واقعي و راستين و نه اسمي است، قابليت تحقق را داراست. وجود احزاب و گروههاي سياسي متعدد با نگرشهاي آزاد و متنوع سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي؛ يكي از پيش فرضهاي نيل به جامعهاي دمكراتيك همراه با نيروهاي اجتماعي تأثيرگذار است. اما در هيچ يک از کشورهای عرب خلیج فارس احزابي که بتوانند انتظارات و عکسالعملها را از جامعه گرفته و به سيستم حکومتي انتقال دهند، وجود ندارد. با اين وجود طبيعي است که در چنين نظامهايي، حقوق مدني و آزادي فعاليت احزاب سياسي و مطبوعاتي جايگاهي نداشته باشد. در مجموع، با بررسيهاي صورت پذيرفته در خصوص تطبيق مؤلفههاي گفتمان ژئوپليتيک مقاومت با وضعيت موجود و گذشته کشورهاي عضو شورای همکاری خلیج فارس، بديهي است که توان نيروهاي اجتماعي و مدني همچون احزاب، قوميتها، اقليتهاي ديني، مؤسسات و گروههاي مذهبي، افکار عمومي، رسانهها و فمنيستها در برابر نقش غالب دولتها و ديگر بازيگران فرامنطقهاي حاضر در منطقه، قدرت مؤثري به حساب نيايد. عدم تشکيل يک جامعه مدني فعال در کشورهاي عرب خلیج فارس، قدرت مانور دولتها را نيز در برابر قدرتهاي خارجي و بازيگران فرامنطقهاي کاهش داده است. در این میان، رشد عرصههاي مختلف اجتماعي و نيروهاي مدني در کشورهاي پيرامون خلیج فارس و تسريع در اصلاحات سياسي، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادي اعضای شورای همکاری خلیج فارس ميتواند راه را براي تأسيس نهادهاي ضروري و واسطِ سياسي ميان دولتها و ملتهاي اين منطقه از جمله ايجاد يک جامعه مدني فعال و کارآمد هموار نمايد. چنين رويکردي ميتواند استقلال واقعي را نيز براي کشورهاي عرب خلیج فارس بههمراه داشته باشد؛ شرايطي که زمينهساز ظهور و تقويت گرايشهاي مختلف ژئوپليتيک مقاومت خواهد بود. در اينصورت ميتوان اميدوار بود که چشمانداز امنيت منطقه نه در سايه عملکرد منفعتطلبانه قدرتهاي فرامنطقهاي بلکه بر پايه ايجاد يک جامعه منطقهاي بههم مرتبط و از پايين به بالا بنا شده، شکل گيرد.
منابع و مآخذ 1. ابو الفتح، اميرعلي (1383)، خليج فارس از حفظ وضع موجود تا تغيير وضع موجود، همشهري ديپلماتيک، شماره ۴۱، ۸ اسفند، ص ۳. 2. اتوتايل، ژئارويد (1380)، «تفکر انتقادي درباره ژئوپليتيک»، انديشههاي ژئوپليتيک در قرن بيستم، ترجمه محمدرضا حافظنيا و هاشم نصيري، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، صص 75-21. 3. امامجمعهزاده، سیدجواد و تویسرکانی، مجتبی (1387)، منطق و مبنای راهبردهای کلان امنیتی در خلیج فارس، دانش سیاسی، سال چهارم، شماره اول، بهار و تابستان، صص 35-66. 4. امامی، محمدعلی (1386). عوامل تاثیرگذار داخلی در خلیج فارس. تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه. 5. حافظنيا، محمدرضا (1385)، اصول و مفاهيم ژئوپليتيك، مشهد: انتشارات پاپلي. 6. حجار، سامي (1381)، چالشها و چشم اندازهاي آمريکا در خليج فارس، ترجمه ابوالقاسم راهچمني، تهران: ابرار معاصر. 7. رشديه، سعدالدين (1350)، سياست جغرافيايي و ژئوپليتيک، تهران: چاپ درخشان. 8. روتلج، پاول (1380)، «ضد ژئوپليتيک (ژئوپليتيک انتقادي)»، انديشههاي ژئوپليتيک در قرن بيستم، ترجمه محمدرضا حافظنيا و هاشم نصيري، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، صص 581-555. 9. شكويي، حسين (1378)، انديشههاي نو در فلسفه جغرافيا، جلد اول، تهران: انتشارات گيتاشناسي. 10. فروغينيا، حسين (1382)، خليج فارس: چالشهاي سياسي و نظامي و پديده ناامني منطقهاي. فصلنامه مطالعات خاورميانه، سال دهم، شماره 4 (پياپي 36)، زمستان، صص 121-105. 11. قاسمینراقی، علیاصغر (1378). شورای همکاری خلیجفارس. تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه. 12. کاوياني، مراد و ويسي، هادي (1384)، انتقال گاز ايران به جنوب و جنوب شرق آسيا (فرصتها و تهديدها)، تهران: دومين کنگره انجمن ژئوپليتيک ايران. 13. کتاب سبز بحرين (1376). تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه. 14. کتاب سبز عربستان (1376). تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه. 15. کتاب سبز عمان (1376). تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه. 16. کتاب سبز قطر (1376). تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه. 17. کتاب سبز کویت (1376). تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه. 18. مجتهدزاده، پيروز (1372)، نگاهی به یک مثلث ژئوپلیتیک در خلیج فارس، اطلاعات سیاسی-اقتصادی، شماره 71-72. 19. مجتهدزاده، پيروز (1381)، جغرافياي سياسي و سياست جغرافيايي، تهران: سمت. 20. منصوری، جواد (1385)، آمریکا و خاورمیانه، تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه. 21. میررضوی، فیروزه و احمدی لفورکی، بهزاد (1383)، راهنمای منطقه و کشورهای حوزه خلیج فارس، تهران: ابرار معاصر. 22. ویسی، هادی (1388)، جايگاه خليج فارس در تحولات ژئواكونومي جهان (مطالعه موردي: صادرات گاز طبيعي ايران)، فصلنامه علوم سیاسی، سال دوازدهم، شماره 46، تابستان، صص 93-119. 23. يزداني، عنايتالله و تويسرکاني، مجتبي (1387)، « ژئوپليتيک جنگ سرد جديد: تحليلي بر ژئوپليتيک سلطه و نقش آن در عرصه ژئواستراتژيک قدرتها»، پژوهشنامه علوم سياسي، شماره 2، سال سوم، بهار، صص 195-243. 24. Abdella Doumato, E (2009), \\\"Women\'\'s Rights in the Middle East and North Africa- Saudi Arabia\\\", Freedom House [available at: http://www.freedomhouse.org/uploads/special_report/section/174.pdf, accessed: 16 October 2009]. 25. Abdulla Ahmed, D.A (2009), \\\"Women\'\'s Rights in the Middle East and North Africa- Bahrain\\\", Freedom House [available at: http://www.freedomhouse.org/uploads/special_report/section/170.pdf, accessed: 16 October 2009]. 26. Al-Mughni, H (2009), \\\"Women\'\'s Rights in the Middle East and North Africa- Kuwait\\\", Freedom House [available at: http://www.freedomhouse.org/uploads/special_report/section/171.pdf, accessed: 16 October 2009]. 27. Al-Talei, R (2009), \\\"Women\'\'s Rights in the Middle East and North Africa- Oman\\\", Freedom House [available at: http://www.freedomhouse.org/uploads/special_report/section/172.pdf, accessed: 16 October 2009]. 28. BBC (2005), \\\"UAE head announces first election\\\", 1 December [available at: http://news.bbc.co.uk/2/hi/middle_east/4488652.stm, accessed: 12 November 2009]. 29. Breslin, J and Jones, T (2009), \\\"Women\'\'s Rights in the Middle East and North Africa- Qatar\\\", Freedom House [available at: http://www.freedomhouse.org/uploads/special_report/section/173.pdf, accessed: 16 October 2009]. 30. Demko, G. & W. B. Wood (1994), “Introduction”, in G. Demko & W. B. Wood. (eds.), Reordering the World: Geopolitical Perspectives on the 21’st Century, Boulder: West view Press. 31. EIA (2007), International Energy Outlook, May [available at: www.eia.doe.gov/oiaf/ieo/pdf/0484(2007).pdf, accessed: 18 July 2008]. 32. Foucault, M (1980), Power/Knowledge, New York: Pantheon Books. 33. Freedom in the World (2006), Freedom House [available at: http://www.freedomhouse.org/template.cfm?page=278, accessed: 26 December 2009]. 34. Freedom in the World (2007), Freedom House [available at: http://www.freedomhouse.org/template.cfm?page=372, accessed: 26 December 2009]. 35. Freedom in the World (2008), Freedom House [available at: http://www.freedomhouse.org/template.cfm?page=414&year=2008, accessed: 26 December 2009]. 36. Freedom in the World (2009), Freedom House [available at: http://www.freedomhouse.org/template.cfm?page=483, accessed: 26 December 2009]. 37. Freedom of the Press (2007), Freedom House [available at: http://www.freedomhouse.org/template.cfm?page=389&year=2007, accessed: 26 December 2009]. 38. Freedom of the Press (2008), Freedom House [available at: http://www.freedomhouse.org/template.cfm?page=442&year=2008, accessed: 26 December 2009]. 39. Freedom of the Press (2009), Freedom House [available at: http://www.freedomhouse.org/template.cfm?page=495&year=2009, accessed: 26 December 2009]. 40. Freedom of the Press- Bahrain (2009), Freedom House, 1 May [available at: http://www.unhcr.org/refworld/docid/4b27422313.html, accessed: 28 December 2009]. 41. Freedom of the Press- Kuwait (2009), Freedom House, 1 May [available at: http://www.unhcr.org/refworld/docid/4b27420ac.html, accessed: 28 December 2009]. 42. Freedom of the Press- Oman (2009), Freedom House, 1 May [available at: http://www.unhcr.org/refworld/docid/4871f6242.html, accessed: 28 December 2009]. 43. Freedom of the Press- Qatar (2009), Freedom House, 1 May [available at: http://www.unhcr.org/refworld/docid/4871f62828.html, accessed: 28 December 2009]. 44. Freedom of the Press- Saudi Arabia (2009), Freedom House, 1 May [available at: http://www.unhcr.org/refworld/docid/4b2741fa37.html, accessed: 28 December 2009]. 45. Human Rights Watch (2009), \\\"UAE: Ruling Undermines Press Freedom\\\", 13 April [available at: http://www.unhcr.org/refworld/docid/4a51a8b01e.html, accessed: 28 September 2009]. 46. Kirdar, S (2009), \\\"Women\'\'s Rights in the Middle East and North Africa- United Arab Emirates\\\", Freedom House [available at: http://www.freedomhouse.org/uploads/special_report/section/175.pdf, accessed: 16 October 2009]. 47. Report on International Religious Freedom- Bahrain (2009), United States Department of State, 26 October [available at: http://www.unhcr.org/refworld/docid/4ae8615c73.html, accessed: 28 December 2009]. 48. Report on International Religious Freedom- Kuwait (2009), United States Department of State, 26 October [available at: http://www.unhcr.org/refworld/docid/4ae8612dc.html, accessed: 28 December 2009]. 49. Report on International Religious Freedom- Oman (2009), United States Department of State, 26 October [available at: http://www.unhcr.org/refworld/docid/4ae86118c.html, accessed: 28 December 2009]. 50. Report on International Religious Freedom- Qatar (2009), United States Department of State, 26 October [available at: http://www.unhcr.org/refworld/docid/48d5cbf1c.html, accessed: 28 December 2009]. 51. Report on International Religious Freedom- Saudi Arabia (2009), United States Department of State, 26 October [available at: http://www.unhcr.org/refworld/docid/4ae8610fc.html, accessed: 28 December 2009]. 52. Report on International Religious Freedom- United Arab Emirates (2009), United States Department of State, 26 October [available at: http://www.unhcr.org/refworld/docid/4ae860fb73.html, accessed: 28 December 2009]. 53. U.S. Department of State (2003), \\\"Country Reports on Human Rights Practices\\\", 31 March [available at: http://www.state.gov/g/drl/rls/hrrpt/2002/18291.htm, accessed: 8 November 2009]. 54. World Report- Saudi Arabia (2009), Human Rights Watch, 14 January [available at: http://www.unhcr.org/refworld/docid/49705f9378.html, accessed: 28 December 2009].
|