گفتگو با لِف گودکوف، جامعه شناس روس
سال ها است که جشن پیروزی مهمترین جشن ملی روس ها به شمار می رود. این جشن معمولا با خیز و جنبشی در احساسات میهن پرستانه همراه می شود. جشنی که گویی احساس حقارت ملی را پنهان می-کند، حس حقارت ناشی از فقدان دستاوردهایی در حد و اندازه این پیروزی ملی. سایت «لنتاورو» در همین رابطه و در خصوص نگاه مردم جامعه به جشن نهم می، با لِف گودکوف جامعه شناس و رئیس «لوادا-سنتر» به گفتگو پرداخته است که در ادامه می خوانید.
«تجلیل از پیروزی» راهی برای غلبه بر احساس حقارت
 
ایراس: سال  ها است که جشن پیروزی مهمترین جشن ملی روس  ها به شمار می  رود. این جشن معمولا با خیز و جنبشی در احساسات میهن  پرستانه همراه می  شود. جشنی که گویی احساس حقارت ملی را پنهان می-کند، حس حقارت ناشی از فقدان دستاوردهایی در حد و اندازه این پیروزی ملی. سایت «لنتارو» در همین رابطه و در خصوص نگاه مردم جامعه به جشن نهم می، با لِف گودکوف جامعه شناس و رئیس «لوادا-سنتر» به گفتگو پرداخته است که در ادامه می خوانید.
 
 
***** 

لنتارو: آیا همچون گذشته روز پیروزی برای مردم روسیه، یک جشن مهم دولتی به شمار می‌رود؟
 
 گودکوف: بله، همینطور است. از میان همه جشن  های ملی، هنوز جشن نهم می و روز پیروزی از اهمیت بیشتری برخوردار است. بیش از 80 درصد افراد در نظرسنجی  های ما به این موضوع اشاره کرده  اند. دو سوم روس-ها این روز را در کنار خانواده و دوستان جشن گرفته و رژه را از تلویزیون تماشا می  کنند.
 

نمی  توان گفت که گروه  های مختلف اجتماعی نسبت به این جشن واکنش  های متفاوتی دارند، اما از طرف دیگر روشن است که اهمیت آن برای افراد سالخورده، کارگران، بازنشستگان و افرادی که از سطح تحصیلات پایین  تری برخوردارند، بیش از دیگران است. هرچند، در سال  های گذشته این جشن برای گروهی از جوانان که نیازمند نشان دادن خود در جامعه و پوشاندن حس حقارت بوده‌اند، اهمیت خاصی پیدا کرده که البته در استان  ها، نمود بیشتری داشته است.
 
پررنگ شدن نقش پیروزی در زندگی روس  ها عجیب نیست. اواخر دهه هشتاد قرن گذشته، 77 درصد افراد در نظرسنجی  ها، این پیروزی را مهمترین اتفاق قرن 20 عنوان می  کردند و امروز آمار این گروه به 88-78 درصد رسیده است، به عبارتی غالب افرادی که درباره تاریخ کشور و محیط اطرافشان حرفی برای گرفتن دارند، این حادثه را مهم می‌دانند. همچنین، ما این پیروزی را از آن خود می  دانیم و حاضر به تقسیم آن با هیچ کس نیستیم: اعتقاد بر این است که اتحاد جماهیر شوروی در این نبرد پیروز شده، بی هیچ متحدی.
 

لنتارو: آیا این پیروزی تمام چیزی است که ما امروز داریم؟ یعنی نتیجه کار جمعی ما همین بوده؟ 
 
گودکوف: خیر. قطعا موفقیت  هایی در فضای گذشته قهرمانانه خود داریم که امروز به آن افتخار   کنیم. اگر نگاهی به تاریخ روسیه بیندازیم، می  بینیم برخلاف کشورهای غربی که حکومت، جامعه را می  سازد، در مورد ما این جامعه است که حکومت را ساخته. به عبارتی سمبل  های جمعی و حضور جمعی ما با این فرایند گره خورده است.
 
لنتارو: بنابراین، می  توان گفت که هر شهروند روسیه، خود را بخشی جدایی ناپذیر از حکومت می‌داند؟
 
گودکوف: بله، دقیقا همینطور است. انگار که انسان جدا از حکومت، بی‌اهمیت است و زندگی او پشیزی نمی  ارزد. حکومت همه چیز است: حکومت منافع «عالی» دارد؛ خواست کسی که از طرف حکومت برمی‌خیزد، قانون است. انسان در جامعه ما بدون حکومت خود را بی  ارزش می  پندارد و گویی فاقد کمال انسانی است. همواره این ذهنیت خود را نشان می  دهد.
 
ما پیروزی در جنگ جهانی دوم را مقدس می‌دانیم، زیرا باور داریم رنج مردم شوروی لمس‌ناشدنی است. این رنج و سختی، تنها با هیولا ساختن از دشمن (شر) و قرار دادن خود در برابر او به عنوان نیروی افسانه  ای و شکست‌ناپذیر (خیر) درک‌شدنی نیست. با این حال زیاده‌گویی درباره علل وقوع جنگ، انگیزه-های آن و کارآمدی مقامات شوروی، همچنان موضوع ممنوعه است.
 

این تابو حتی در آثار بولات آکوجاف هم مشاهده می  شود: «...ما به یک پیروزی نیاز داریم، یک نفر در مقابل همه، کاری هم به بهای آن نداریم». حکومت با فرایند جنگ، خود را از مسئولیت رها می  کند. ولی بخشی از جامعه متوجه این مضوع هستند که در این جنگ سخن از مهارت نیست، بلکه جان از دست‌رفتگان است. در اذهان عموم، تعداد قربانیان جنگ نشان از غیرت بالا، حماسه آفرینی و ایثار دارد، نه تجربه عقلی.
 
لنتارو: سلب مسئولیت حکومت از خود و ترویج ایده ایثار برای میهن عقب کشاندن ذهن و جهت دادن به اذهان مردم است؟
 
گودکوف: بی  شک همینطور است. با این کار ساختار ذهنی مردم را به عقب می  کشانند. به همین خاطر است که از جنگ و قهرمانان آن افسانه می  سازند. نسل سربازان جنگ و آنان که در دل حوادث آن دوره زندگی کرده-اند، به آخر رسیده است. مردم آن زمان به خاطر دارند که آن دوره هیچ حماسه  ای در کار نبوده.
 
لنتارو: در جشن هم همینطور است؟
 
گودکوف: بله. پس از سرخوشیِ پیروزی، استالین خیلی سریع این جشن را از شکل معنوی آن به شکل زمینی مبدل ساخت. این روز را به کارگران اختصاص داد و جشن، در سایه روز اول می، گم شد. استالین از تکرار جریان دکابریست  ها و بازگشت قهرمانان جنگ از خارج مرزها هراس داشت، زیرا احتمال داشت که به دنبال زندگی جدیدی باشند. انتظار تغییر به جا بود. مردم خواستار انحلال تعاونی  های کشاورزی، کاهش فشار و ترور، لغو برنامه گولاگ (اداره کل اردوگاه  های کار و اصلاح) و ... بودند. استالین همه را خاموش کرد و بعد به سرعت تمام امتیازات و مزایای سربازانی را که از جبهه برگشته بودند، حذف کرد.
 
تا روی کار آمدن برژنف جشن روز نهم می در درجه دوم قرار داشت. اما تحولات برژنف و تغییرات نیکیتا خروشف نیاز به تایید قانون و حکومت داشت. پس با بالابردن شکوه و جلال کهنه سربازان جنگ و توجه به سمبل  های پیروزی به آن جلوه قانونی دادند. درست ازسال 1965 با فرا رسیدن بیستمین سالگرد جشن پیروزی، همه چیز تغییر کرد و شعارهای «هیچ کس فراموش نمی  کند، هیچ چیز فراموش نمی-شود» رواج یافت. در همین دوره، پیروزی رنگ تقدس گرفت و ساخت مجسه  ها و نمادهای یادبود آغاز شد.
 
البته اواخر سال 1950 و نیمه اول دهه شصت، نویسندگان زیادی با عنوان «نثر افسران جوان» (گریگوری باکلانوف، یوری باندارییف، کنستانتین وارابیوف، ویکتور آستافییف، واسیل بیکوف و ...) با رژه جنگ و پیروزی به شکل رسمی مخالفت کردند. این گروه سعی داشتند با قرار دادن جنگ در برابر دفتر تبلیغات حزبی و ستاد جنگ شوروی، حقیقت جنگ را نشان بدهند. سینمای آن دوره را به خاطر داریم: «پرواز لک‌لک  ها»، «کودکی ایوانوف»، «زنده  ها و مرده  ها» ... این فیلم  ها دقیقا جریان مقابل اسطوره  سازی از جنگ بودند.
 
لنتارو: پیروزی به عنوان یک عنصر فرهنگی فقط راهی برای سرپانگه داشتن برژنف بوده؟ 
 
گودکوف: موضوع برژنف نیست. عنصر پیروزی نه تنها از حکومت سلب مسئولیت می  کرد، بلکه به نوعی تمام رژیم حکومت استالین را نیز توجیه می  کرد.
 
این پیروزی توجیه کننده ترورها و فشارها برای آماده شدن و شرکت در جنگ بود. در واقع این توجیه فقط یک دروغ بود، زیرا در سال 1929 زمانی که استالین شروع به آماده  سازی برنامه صنایع نظامی و کشاورزی کرد، غرب در بحران به سر می  برد و دوره رکود بزرگ آغاز شده بود، هیچ کس در آن زمان قصد حمله به اتحاد جماهیر شوروی را نداشت. اما این برنامه از همان زمان طرح اسطوره سازی را ریخته بود.
 
لنتارو: نگاه افرادی که خویشانشان در جنگ حضور داشته  اند به این پیروزی مثل دیگران است؟
 
گودکوف: نسل جنگ خواه ناخواه آن را به خاطر دارند، مشکلات جنگ و بازتاب آن در زندگی مردم و بعد از آن رژه جنگ تاثیرات عمیقی در مردم داشت. آنها به نوعی هویت خود را با جنگ گره زده بودند، البته عده  ای هم اینگونه نبودند. تجربه جنگ به گونه  ای بود که مردم ترجیح می  دادند از آن صحبت نکنند و آن را کنار بگذارند.
 
لنتارو: به عبارتی رزمندگان، حقیقت را با خود به گور بردند؟
 
گودکوف: وقتی صدمات روحی را جدی نگیری، خوب نمی  شود بلکه تبدیل به گره ذهنی می  شود و به نسل بعد می‌رسد. به عبارت دیگر، صدمات حاصله از جنگ امروز، تبدیل به تابو شده   و قابل درک یا ابراز همدلی نیستند. نسل بعدی سربازان جنگ ناشنوا شده بودند و همین سبب شد که شکافی عمیق بین گذشته و امروز بیفتد. گذشته، ناکام مانده و زیر خاکستر مدفونش کرده‌ا‌ند.
 
لنتارو: آیا عنصر پیروزی با عنصر شخصیت استالین در دوره کنونی ارتباطی دارد؟ 
 
گودکوف: بله. رهبران شوروی در زمان خود برای ایجاد تغییرات اساسی در حکومت و تغییر خط مشی سیاسی از این ابزار استفاده کردند و رهبران امروز هم از سال 2000 به بعد از ظرفیت   های پیروزی برای جلب حمایت توده مردم بهره گرفته   اند. حکومت برای استفاده از سیاست محافظه   کارانه، ضداصلاح   طلبانه و ضد غربی منبع دیگر در دست نداشت، به ویژه آنکه در اوایل سال   های 2000 بحران حمله تروریستی به بیسلان، گروگانگیری در تئاتر، حادثه زیردریایی کورسک، تلاش نافرجام برای اصلاح سیستم بازنشستگی و دیگر موارد هم رخ داده بود و در سایه این اتفاقات دولت موظف بود منابع جدیدی برای حمایت پیدا کند. 
 

یادتون هست در سال 2004 میلادی، اصلاحات در ساختار حکومتی با بازگرداندن اسطوره های جنگ همراه شد؟ همان سال بود که برای برگزاری جشن شصتمین سالگرد پیروزی آماده می   شدند و هر روز فیلم   های زمان جنگ و مطالب آرشیوی به نمایش گذاشته می   شد که به خودی خود تبلیغ بسیار قدرتمندی بود. از سوی دیگر به شکلی نامحسوس در اذهان عمومی رخنه کرده و استالین را الهام‌بخش و عامل این پیروزی معرفی کردند. درست از همان زمان بود که نقش استالین در حوادث آن دوره پررنگ شد.
 
لنتارو: پس جای تعجب نیست که استالین با نام روسیه گره خورده ...
 
گودکوف: بله، عجیب نیست. به مرور زمان تعداد افرادی که سهم و نقش استالین را در جنگ می   ستودند، بالاگرفت. اواخر سال   های 80 استالین حتی در میان 10 نفر اول فهرست افراد مهم کشور هم نبود، اما از سال 2004 مردم از او نام می   بردند و از سال 2012 او بزرگترین سیاستمدار تاریخ کشور و نفر اول این فهرست شد. به عبارتی، با برگزاری باشکوه جشن پیروزی، چهره ستم و خشونت توجیه پیدا کرد.
 
لنتارو: بنابراین، روس ها به گذشته بیش از امروز بها می   دهند. این به معنای نفی واقعیت   ها و ابتلاء به رتروگراد (زندگی با خاطرات) است؟
 
گودکوف: به نوعی با صحبت شما موافقم، اما برخی کلمات را باید تغییر داد. بیشتر روس   ها از گذشته به خوبی اطلاع ندارند. تمایل به گذشته به معنای آگاهی و درک درست از وقایع است. اسطوره   سازی و بزرگنمایی مسایل ساده تنها برای توجیه نظم موجود در مسایل و در گام نخست، سازماندهی قدرت و حق بهره   برداری از آن است.
 
افتخار به گذشته برای هر کسی دلیل محکمی است تا احترام بیشتری دریافت دارد. نه سطح زندگی، نه دستاوردهای شخصی و نه اعترافات و تمجیدهای اطرافیان هیچ‌کدام به اندازه افتخار به گذشته مهم نیست.
 
تمام اینها نشان می   دهند که مردم و کشور تجسمی از آینده ندارند. امروز تجسمی از نیرهای اجتماعی، احزاب و جنبش   هایی که بتوانند به توسعه جامعه کمک کنند و چشم   اندازی روشن بیافرینند، دیده نمی‌شود. هرچه حکومت اعتبار بیشتری داشته باشد، زمان حال برای مردم نامشخص   تر و مه   آلودتر می   شود و تمایل بازگشت به گذشته بیشتر می   شود.
 
لنتارو: گذشته با وجود این  اشتباهات چیزی به ما نمی آموزد؟
 
گودکوف: طبق بسیاری از تحقیقات انجام گرفته در مرکز لوادا، حافظه تاریخی روس   ها بسیار کوتاه است. مردم بر پایه کتاب   های درسی برنامه ریزی شده   اند، اما جزییات به آنها داده نشده است. کتاب   های درسی نیز طبق برنامه آموزشی دوره شوروی تهیه شده   اند و طرح آن نیز از «دوره کوتاه اتحادیه حزب کمونیست (بلشویک   ها)» برداشته شده. چشم‌انداز گذشته تاریخی در ذهن مردم به یکصد سال گذشته محدود می-شود و از مرز سال 1917 فراتر نمی   رود. تمام آنچه که پیش از آن رخ داده یعنی دوره ناپلئون، ایوان مخوف، تعمید روس و ... در لایه   های بی   زمان و مبهم تاریخ قرار گرفته است.
 
از آنجا که گذشته جامعه روی گذشته فکر نمی   کند، پس به شکل افسانه   های کوچک در ذهن مردم نقش بسته است. تا زمانی که طبیعت آن را نشناسیم، آینده برای ما گنگ خواهد ماند. بنابراین جنگ و جریاناتی که حکومت به راه می   اندازد راهی برای از میان بردن آسیب   های حاصل از دوره شوروی و بی توجهی به گذشته است.
 
لنتارو: به نظر شما در آینده، عنصر نهم می چگونه می   تواند بر بحث هویتی روسیه تاثیر بگذارد؟
 
گودکوف: فقط کافی است که حکومت دست از حمایت بردارد آنگاه برنامه نهم می نیز همانند هر برنامه دیگری آرام آرام از میان می   رود. یکی از مهمترین جشن   های دوره شوروی یعنی هفتم نوامبر (روز انقلاب بزرگ سوسیالیستی اکتبر) به سادگی از بین رفت. برای جشن یکم تا نهم می نیز همین رخ داد. برای همین است که این سال   ها فقط در روز نهم می همه به یاد جنگ می   افتند و در روز 22 جون کمتر یادی از جنگ می‌شود. کمتر کسی می   داند که جنگ در سپتامبر 1939 با ورود ارتش آلمان و شوروی به لهستان آغاز شد.
 
 
مراسم حکومتی روز پیروزی، بدون مدیریت حکومت برگزار نمی شود. البته منظور این نیست که کسی به یاد جنگ نمی   افتد. بلکه جنگ و خاطرات آن، با آسیب‌رسانی به اذهان عمومی ادامه خواهد یافت. با گذر زمان خاطره سختی   ها و تجربه نسل قدیم به شکلی عادی درمی آید و کسی نسبت به آن واکنش خاصی نشان نخواهد داد. برای همین، هرچه حکومت بر پدال این جشن فشار بیشتری بیاورد و اهمیت و معنای آن را بزرگتر کند، به همان نسبت مفهوم اولیه خود را بیشتر از دست خواهد داد.
 
لنتارو: غرب سالروز پیروزی بر فاشیسم را اینطور حماسه گونه جشن نمی گیرد، با این حال جشن باشکوهی برگزار می کنند.
 
گودکوف: عنصر پیروزی در اینجا با جشن پایان جنگ جهانی دوم در کشورهای اروپایی بسیار متفاوت است. در اروپا این روز را سوگ اعلام می کنند و درباره آن می‌اندیشند. برعکس در کشور ما حماسی کردن پیروزی راهی است برای نشان دادن خود و فراموش کردن قربانیان. با این کار احساس حقارت ملی را درمان می   کنند و این بخشی از روش تربیتی برای شهروندان شده است.
 

----------
منبع: لنتا رو (7 می 2016 - 18 اردیبهشت 1395) https://lenta.ru/articles/2016/05/07/9may