وجوه بارز جدید سیاست خارجی ایران

ولادیمیر یفیموف
هنوز چهار ماه هم از زمان روی کار آمدن حسن روحانی در ایران نگذشته است، ولی هم اکنون می توان درباره ظهور وجوه و جهتگیری های ماهیتاً جدید سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران صحبت کرد. این سیاست قابل پیشبینی و حساب گرانه تر شده و از غرض ایدئولوژیکی سابق رها گردیده است. جهت گیری این سیاست، دستیابی به هدف اساسی است و آن تأمین شرایط مساعد خارجی برای رشد سریع اقتصاد ایران و به روز آوری جامعه است. البته تحولات جاری در سیاست خارجی تهران به هیچ عنوان به معنی عوض شدن خط اصولی آن در صحنه بین المللی و امتناع از ارزش ها، متحدان و شرکای قبلی نیست.
دستیابی به توافقات ژنو درباره برنامه هسته ای جمهوری اسلامی با گروه 1+5 میانجی گران بین المللی، نتیجه اساسی ماه های گذشته شده است. بدین وسیله موجبات رفع احتمالی تحریم های مالی و اقتصادی غرب، از جمله در زمینه صدور نفت ایران، فراهم
شده است. باید گفت که دیپلماسی ایرانی با ظرافت و بدون مشکلات چندانی این کار را کرده و در این زمینه از تجربه سرشار حسن روحانی و روش های نرم وی (روحانی زمانی مذاکره کننده اساسی در باره پرونده هسته ای بود) و از مهارت های عالی حرفه ای محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه ایران استفاده کرد که موفق شد صداقت و جدیت نیات تهران را به گروه 1+5 تلقین کند. با وجود اینکه فرانسه، اسراییل و عربستان سعودی به منظور مختل کردن توافقات ژنو نهایت تلاش های خود را به عمل آوردند، تهران به یک پیروزی بسیار مهم برای خود و برای جامعه جهانی دست یافت. و حالا راه لغو تحریم ها باز شده است که ایرانیان در این صورت می توانند به اجرای طرح های بزرگ اقتصادی بپردازند که به علت محدودیت های اعمال شده به تعویق افتاده اند.
توسعه نسبتاً سریع روابط با ایالات متحده که برخورد عمومی غرب با ایران در مجموع به همین روابط بستگی دارد، یکی از مهمترین محورهای خط سیاست خارجی ایران شده است. گفتنی است که در این زمینه نه تنها حسن روحانی که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری در ایران به ارسال علامت های شفاهی به واشنگتن درباره آمادگی برای راه اندازی روند نوسازی روابط با آمریکا پرداخته بود، بلکه باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا نیز بعد از متحمل شدن چند شکست جدی در منطقه، برای این تحول پخته شد. از جمله ناکامی های باراک اوباما می توان به خنثی شدن برنامه های سرنگونی سریع دولت مشروع بشار اسد رئیس جمهور سوریه؛ شکست ماجراجویی در عراق که آمریکایی ها را به عقب کشیدن نیروهای خود از این کشور وادار کرد؛ انحطاط اوضاع افغانستان در شرایط آغاز عقب نشینی نیروهای ناتو از این کشور؛ اتکای غیر موجه بر عربستان سعودی و قطر (واشنگتن در ماه ژوئن سال جاری حتی مجبور شد به عوض کردن امیر قطر و نخست وزیر وی که بیش از پیش سرگرم انقلاب های عربی شده بودند، تن دهد)؛ سلسله تغییرات در حکومت مصر، مهمترین متحد عربی ایالات متحده و نیز ناکامی در زمینه برقراری دمکراسی و غربی کردن لیبی و غیره، شایان ذکر هستند.
در این معادلات نابسامان، تنها ایران قدرت باثبات منطقه ای باقی مانده و نفوذ آن بی وقفه رشد می کرد. در این شرایط باراک اوباما بایستی انتخاب کند که مانند سابق بر شورای همکاری خلیج فارس به ریاست مقامات کهن سال عربستان سعودی و اسلام گرایان افراطی جهان عرب که به پادشاهی های محافظه کار عربستان وابسته اند، متکی شود یا به تغییر خط خود از طریق سالم سازی روابط و سپس نزدیکی روابط با تهران تن دهد که این کشور به تدریج به رهبری منطقه خاور نزدیک و میانه و خلیج فارس، منطقه ای که دستخوش حریق های سوزان مناقشات شده است، دست می یابد. واشنگتن ناگزیر متوجه شده بود که ایران در ماورای قفقاز و آسیای مرکزی اعتبار بالایی دارد، با سازمان همکاری شانگهای (که به نیروی مقابل غرب در آسیا تبدیل شده و حتی به تدریج نفوذ ترکیه را کمرنگ می کند که این کشور دستخوش درگیری های داخلی شده و با مداخله بیش از حد عمیق در مناقشه سوریه در داخل خاک خود مشکلات به وجود آورده است) همکاری بسیار فعالی برقرار می کند.
بر همین اساس بود که جهت گیری غربی سیاست خارجی ایران به وجود آمده و در واقع احیا شد. هدف آن، اعاده جایگاه تاریخی بزرگ ترین ابرقدرت این منطقه به ایران است که همه اعم از بازیگران جهانی تا کشورهای منطقه به تعامل با آن علاقه مند باشند. متحدان آمریکا در ناتو و قبل از همه بریتانیا از واشنگتن پیروی کردند. کشورهای اتحادیه اروپا مدت هاست که در انتظار امکان ازسرگیری روابط بازرگانی و اقتصادی با کشوری بودند که می تواند به مهمترین شریک اتحادیه اروپا در منطقه تبدیل شود، به خصوص در شرایطی که توان بالقوه توسعه تعامل اقتصادی با کشورهای عربی خلیج فارس تقریباً ته کشیده است. کشورهای عربی که دستخوش ناآرامی ها شدند نیز تجارت خود با اروپا را به طور قابل توجهی کاهش داده اند. تنها فرانسه که تحت فشار عربستان سعودی و قطر قرار داشت، طی مدتی با این گرایش عمومی غرب مقاومت کرده ولی بالاخره مجبور شد به اکثریت ملحق شود.
تهران ضمن توسعه تهاجم دیپلماتیک خود به بهبود روابط با کشورهای عربی و قبل از همه با دولت های حاشیه خلیج فارس که زمانی به ابتکار آنها تحت فشار ریاض تیره شده بود، تن داده است. بهبود این روابط، هدف سفر اوایل ماه دسامبر سال جاری محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به امارات متحده عربی، کویت، عمان و قطر بود که این سفر حد اقل به ظاهر نتایج
ملموسی داده است. این چهار کشور حاشیه خلیج فارس نمی توانستند این واقعیت را نادیده بگیرند که ایالات متحده و اتحادیه اروپا در برخورد خود با ایران بازنگری کرده اند و اینکه ایران از این به بعد در خلیج فارس نقش تثبیت کننده ای ایفا می کند در حالی که عربستان سعودی که نمی تواند با اندیشه تنگ شدن جای خود در منطقه سازش کند، رفتار تندی از خود نشان می دهد. در عین حال، مگر کسی ادعاهای مبنی بر اینکه ایران شیعیان مقیم کشورهای عربی را برای قیام علیه رژیم های حاکم تحریک می کند، را باور می کند؟ لذا ریاض دیر یا زود باید این واقعیت را درک کرده و از توطئه چینی علیه تهران از جمله با اعزام فرستادگان خود به واشنگتن و مسکو، دست بکشد. تصادفی نیست که امیر بندر بن سلطان رئیس سرویس های ویژه عربستان سعودی که جدیداً به روسیه سفر کرد، دوباره نه تنها حرف های همیشگی خود در مورد سوریه را بر زبان جاری کرد بلکه سعی نمود سوء ظن به خلوص نیت ایران در زمینه برنامه هسته ای را تلقین کند. ولی مقامات روسیه که به موضع گیری واقعی عربستان سعودی نسبت به روسیه آماده هستند، چطور می توانند ادعاهای او را باور کنند؟ حرف عربستان با عمل (یعنی سرمایه گذاری در اقتصاد روسیه و راه دادن شرکت های روسی به بازار سعودی که مشاهده نمی شود ) فرق می کند. ولی ایران برای همکاری آماده است و در عمل طرفدار فعال توسعه روابط با روسیه تقریباً در همه حوزه ها و از جمله در زمینه فناوری های بالا می باشد.
البته مسکو هم باید وجوه بارز جدید سیاست خارجی ایران را در نظر بگیرد تا از قطار پس نماند. خوب است که در سال های گذشته پایه های مثبت همکاری پیریزی شد ولی وجود این پایه ها ضمانت امتیازات و اولویت های آینده روسیه را نمی دهد. باید به جای امیدواری بیش از حد به دستاوردهای سال های گذشته و به منظور حرکت به پیش به مبارزه مثبت بر سر ایران پرداخت. همه امکانات برای این کار وجود دارد. سفر امروز سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه فدراسیون روسیه به تهران به احتمال قوی نتایج ملموس نه تنها سیاسی بلکه بازرگانی – اقتصادی را نیز خواهد داد. تازه توافقات ژنو درباره امور هسته ای اجازه اجتناب از محدودیت هایی را می دهد که در گذشته از همکاری های گسترده ممانعت می کرد.
اسراییل، بازیگر مهم منطقه ای دیگر است که با عربستان سعودی در یک سنگر واقع شده است. این اشتباه اسراییل است. تل اویو به جای استفاده از جو مثبتی که حسن روحانی ایجاد کرد، به تشدید تنش و پخش شایعات درباره آمادگی برای وارد کردن ضربات به تأسیسات هسته ای جمهوری اسلامی ایران آن هم با مشارکت و مساعدت پادشاهی سعودی ادامه می دهد. درست است که کمتر کسی این هشدارها را باور کرده است ولی فرستادگان اسراییلی به همه جا و از جمله به مسکو سر زده اند. لیکن همه تلاش های آنها بی خود و بی جهت بود. اسراییل بایستی به خط جدید غرب عادت کرده و سعی کند زمینه ای مشترک برای کاهش تنش در روابط با تهران پیدا کند. همین امر به تحکیم مواضع آن دربرابر خطر اسلام گرایانه از سوی افراطیون و تندروان عربی که به مرزهای اسراییل نزدیک شده اند، کمک خواهد کرد.
یک نکته مهم دیگر شایان ذکر است. باید از دیپلماسی ایرانی قدردانی کرد که ضمن تن دادن به تصحیح جدی سیاست خارجی خود، به دوستان خود خیانت نکرد، در حالی که پشت کردن به دوستان سابق در عرف معاصر اغلب به چشم می خورد. در خط مشی اصولی جمهوری اسلامی ایران در جهت پشتیبانی از رژیم بشار اسد هیچ خللی ایجاد نشده و محور تهران - بغداد که همان نیرو یعنی عربستان سعودی علیه دولت بغداد اقدام می کند، تقویت می شود. همچنین نباید انتظار داشت که تهران از حمایت از حزب الله لبنان یا دفاع از اکثریت شیعه بحرین و شیعیان کشورهای دیگر که حقوق آنها به طور وحشتناک تضییع می شود، دست بکشد.
در عین حال تغییرات معینی در راهکارهای جمهوری اسلامی ایران در زمینه حل و فصل مسأله افغانستان و نیز تشدید رقابت با ترکیه که مدعی نقش قدرت اساسی منطقه و ایجاد چیزی شبیه به امپراطوری عثمانی جدید در حدود معاصر سیاسی است، قابل انتظار است. ولی مبارزه بر سر رهبری به آنکارا هیچ سودی نداده و فقط امکان شرکت در اجرای طرح های سودآور اقتصادی در ایران را از آن سلب خواهد کرد. گاز ایران در صورت ساخت خط لوله ایران – عراق – سوریه – اروپای جنوبی، از طریق خاک ترکیه صادر نخواهد شد زیرا طرح گازی «نابوکو» تا کنون «جان باخته است». در این شرایط شراکت به هر دو کشور ثمرات مثبت بیشتری می دهد تا رقابت. موضع گیری شناخته شده ایران ناظر بر توسعه همکاری است در حالی که ترکیه فعلاً «دمش را تکان می دهد» و رفتار دوپهلویی از خود نشان می دهد. در شرایط مداخله عمیق در ماجراجویی سوریه، مشکلات جدید داخلی و وجود لابی نیرومند بین المللی غربی، سیاست این کشور نسبتاً مبهم است. فعلاً تحرک قابل توجه ایران در محور آسیا و آسیای مرکزی مشاهده نمی شود ولی این فقط مسأله زمان بیش نیست. هم اکنون روشن می شود که تهران تعامل با چین و هند را هرچه بیشتر توسعه داده و روابط با پاکستان را بیش از پیش گسترش خواهد داد.
*****
در صورت اینگونه توسعه اوضاع، آسیا در امور جهانی نقش فزاینده ای ایفا کرده و ایالات متحده و اروپا را به تدریج به مرزهای طبیعی آنها خواهد راند. این روند اجتناب ناپذیر است و هم اکنون جریان دارد که ملحق شدن ایران به این روند می تواند فقط آن را سرعت بخشد. به همین علت می توان به جرأت اعلام کرد که تهران در آینده نیز نفوذ خود را بالا برده و در مرکز توجه فزاینده قدرت های جهانی و منطقه ای قرار خواهد گرفت. ایران به موازات توسعه اقتصاد و نوسازی آن و نیز بازسازی فنی تسلیحات نیروهای مسلح، در امور جهانی و منطقه ای وزن باز هم بیشتری به دست خواهد آورد. اصل کار این است که ایران به مهمترین عامل ثبات خاور نزدیک و میانه و منطقه خلیج فارس تبدیل خواهد شد که ایالات متحده فعلاً در این منطقه به راحتی می تازد و نقش اساسی را ایفا می کند. لذا ما در ماه های آینده باید منتظر حرکت های جدید جالب دیپلماسی ایرانی باشیم.