آسياي مرکزی كه واژه ساخته روس ها در طول دوره تسلط بر اين منطقه از آسيا و سرزمين هاي اسلامي بوده هم اكنون جاي خود را به واژه واقعي آسياي مركزي داده است. در اين منطقه وسيع و پهناور پنج كشور اسلامي قرار دارند كه براي ما از بسياري جهات اهميت دارند. گذشته تاريخي مشترك، ويژگي هاي جغرافيايي مشترك، پيوندهاي فرهنگي، زباني، نژادي و قوميتي، دين مشترك از مهم ترين ويژگي هايي است كه ایران را با اين كشورها در يك حوزه فرهنگي و تمدني قرار مي‌دهد وزمينه لازم را براي همبستگي و همگرايي فراهم مي‌كند. اما آنچه مهم است این است که بايد اين ويژگي هاي مشترك را شناخت و شناساند و اعتماد كشورهاي منطقه را جلب كرد و آنها را كه تحت حاكميت كمونيست ها از هویت خود دور شده اند، باز گرداند و وحدت و پيوند پايدار ايجاد كرد واز اين وحدت در جهت توسعه اقتصادي، اجتماعي بهره گرفت و نگذاشت كه كشورهاي فرا منطقه‌اي بدون هيچ اشتراكي، صحنه گردان منطقه شوند.

اشتراكات ايران و كشورهاي آسياي مركزي در يك بعد خلاصه نمي‌شود بلكه ابعاد متعددي دارد زيرا گذشته آنها يكي و يكسان بوده اما شرايط و مقتضيات زماني و مكاني باعث شده از سرنوشت واحد به سرنوشت جداگانه تغيير وضعيت دهند. مهم ترين اين اشتراكات عبارتند از:

 • پيوندهاي تاريخي

 پيوندهاي تاريخي و فرهنگي ايران با اين سرزمين‌ها پديده اي است ديرين به عمر طول تاريخ منطقه و فراتر از آن، يعني دوران پيش از تاريخ. به شهادت مدارك باستان شناسي و پژوهش هاي مردم شناسي و اسناد بي شمار تاريخي، ايران و افغانستان و جمهوري هاي خراسان بزرگ از كهن ترين دوران در بستري از فرهنگ ها وتمدن هاي شناخته شده حركت كرده اند كه از همساني ها و هم ريختي چشم گيري برخوردار بوده است. بررسي هاي باستان شناسي نشان مي‌دهد كه از دوران قبل از نوسنگي يعني سنگ ميانه آثار به دست آمده در اين سرزمين ها با آنچه در غربي ترين ناحيه ايران يا جنوب شرقي و جنوب و جنوب غربي ايران پيدا شده، همساني هاي برجسته اي دارد.

 آثارپیداشده درغارهای دره فرغانه درزرافشان با آنچه در غارهاي لرستان به دست آمد از يك وحدت فرهنگي سخن مي‌گويد. ويژگي هاي دوران استقرار در دهكده ها و تشكيل نخستين جامعه هاي كشاورزي و تمدن هاي دوران مس و برنز در اين سرزمين ها با آنچه در نواحي مختلفي چون خراسان، آذربايجان، سيستان و ... كشف شده يكسانی هاي خيره كننده‌اي را عرضه مي‌دارد. بي جهت نيست كه دانشمندان روس در بيشتر نوشته‌هايشان كوشش كرده‌اند در نام گذاري هاي دوران تاريخي اين منطقه نام هايي را به كار ببرند كه بتوانند واقعيت هاي تاريخي را نخست از چشم خوانندگان پنهان دارند. آنان گرچه در متن نوشته ها ناگزير از ذكر واقعيت ها بوده اند، ولي در عنوان فصل ها از كاربرد نام دوران هاي ماد، هخامنشي، اشكاني و ساساني در مورد آثار اين سرزمين ها خودداري كرده اند و كوشيده اند از بيان روشن پيوندهاي تاريخي و فرهنگي اين سرزمين ها با ايران كنوني كه همراه با افغانستان همه ايران بزرگ را تشكيل مي‌داده طفره روند. آنان تلاش كرده‌اند بر بخشي از تاريخ منطقه مهر تمدن يوناني را نقش سازند و آنهايي كه منصف تر بوده‌اند، عنوان ايراني و يوناني را به كار برده‌اند.

 جمعي بر آن بوده‌اند كه به اعتبار برخي نشانه‌ها، حضور فرهنگ بودايي را در آنجا تداعي كنند و اين همه در اصل براي آن بوده است كه اعتبار و نقش بنيادين فرهنگ ايراني را در سطح منطقه كم رنگ تر جلوه دهند. در طول هفت دهه، تلاش بر اين بوده است كه وجود اين پيوندهاي ژرف تاريخي و فرهنگي را تا آنجا كه ممكن است ناديده بگيرند يا آن را در قالب هاي روس ساخته به گونه‌اي گسسته نه پيوسته و همسان، زير عنوان ها و نام هاي جديد مطرح كنند و با هويت سازي هاي تازه، همبستگي ساكنان منطقه را در بين آنها (ايران و افغانستان) به رو در رويي و فاصله گرفتن تبديل نمايند.

 روسهابرای تحکیم سلطه همه جانبه خودبرمنطقه راهی جزء این پیش رونداشتند. آنان باشناخت وسیع از تاریخ وفرهنگ منطقه می دانستندکه درسراسرماوراءالنهروخراسان بزرگ هراثروجایگاه باستانی وتاریخی،هربناء وآثاربه جای مانده ازگذشته وهرنام پرآوازه ای ازاین پیوند ژرف فرهنگی خبرمی دهندو اگرهمه ساکنان ماوراءالنهرازهرقوم وقبیله ا های که باشندچنانچه ازاین پیشینه درخشان تاریخی وفرهنگی واین هویت معتبرتکیه کنند، دیگربه سلطه بیگانه گان تن نخواهنددادوبندهاراخواهندگسست.

 آنان آگاه بودند كه صدها نام آور اين منطقه بزرگ از پادشاه و امير و حكمران و دانشمند و شاعر و هنرمند و وزير و اديب در طول هزاران سال همه با پسوند ايراني در جهان شناخته شده اند وبايد اين هويت مشخص و شناخته شده دست كم در ميان مردم منطقه تا انتساب آنها به قومهاي مختلف زير سوال برده شود. همه ساكنان منطقه بي شك اين مايه هاي افتخار را فرزندان ايران بزرگ مي‌شناسند، سرزمين و فرهنگي كه پدرانشان در شكل گيري عظمت آن نقش آفرين بوده اند. بايد تلاش گسترده اي در راه بازشناسي و باز شناساندن اين هويت مشترك شكوهمند به تمامي ساكنان كشورهاي مستقل منطقه كه همه با حفظ استقلال خود به يك حوزه فرهنگي گسترده تعلق دارند، انجام شود، حوزه‌اي كه پدرانشان در طول تاريخ در پديدار ساختن آن نقش آفرين بوده‌اند

 بنا بر اسناد و شواهد تاريخي در حدود 2500 ق. م جمعيت بزرگي از انسان هاي سفيد پوست آريايي در سرزميني كه آريانا ويجه نام داشت و در وادي‌هاي شمال آمو (آسياي مرکزی) در حالت كوچ نشيني و رمه‌داري زندگي مي‌نمودند. با افزايش روز افزون جمعيتشان از صفحات جنوب آمودريا و سرزمين باختر گذشته و در دامنه‌هاي شمالي و جنوبي هندوكش ساکن شدند. اين طوايف پس از مدتي باز هم به دليل افزايش جمعيت هجرت به شرق را آغاز كردند و از درياي سند به وادي هاي هند شمالي جا به جا شدند. بعدها در حدود تقريباً دو هزار سال بعد مقارن با 600 قبل از ميلاد همين طوايف يكي از حوزه هاي بزرگ تمدني و امپراطوري پر قدرت را تشكيل دادند که فلات آريانا نام دارد.

 تاريخ گواه بر آن است كه فلات آريانا از كوچيدن دو قوم يا دو گروه طايفه‌اي بزرگ به نام مادها و پارس ها از طوايف صحراگرد هند و اروپايي كه در حدود 1500 ق.م از مناطق وسيع دشتي و صحرايي آسياي مرکزی صورت گرفته، عرض وجود نموده است. اين فلات، بخشي از منطقه بزرگ كم آبي را تشكيل مي‌داد كه از آفريقا تا اوراسيا ادامه مي‌يافت. مرز آن در غرب كوه هاي زاگرس و در شمال فلاتي است كه از كرانه جنوبي درياي خزر تا هندوكش گسترش يافت. مادها در بخش شمال غربي فلات و پارس ها در بخش جنوب غربي آن مي‌زيستند و هر دو قوم به صورت طوايف خراج گذار امپراطوري نيرومند آشور بودند. دين مادها و پارس ها با دين آريايي هايي كه حدود 1500 ق م به هند يورش بردند وجه اشتراك داشتند.

 از ديد تاريخي مردم ايران، افغانستان، تاجيكستان، ازبكستان، تركمنستان و بخش هايي از قزاقستان و قرقيزستان به همراه بخش بزرگي از قفقازيه، در مشترك المنافع هخامنشي، پارتي، ساساني در دوران پيش از اسلام و در زمان خلافت عباسي در امپراطوري هاي ايراني و تركي ساماني، سلجوقي، غزنوي و تا همين اواخر در امپراطوري صفوي، تجربه‌اي طولاني از زندگي در كنار هم دارند .بنابراين ملاحظه مي‌شود ايران و كشورهاي آسياي مركزي از پيش از تاريخ، دوران باستان و درعصر امپراطوري عظيم هخامنشي و ساساني تا دوره اسلامي و دوره معاصر و قبل از اينكه اين كشورها تحت سيطره حكومت كمونيستي قرار گيرند، مجموعه واحد و يا سرگذشت تاريخي مشتركي داشتند و پيوندهاي ديرين و ناگسستني بين آنها برقرار بود، به طوري كه مي‌توان ادعا كرد هيچ يك از كشورهايي كه امروزه صحنه گردان آسياي مركزي‌اند، قدمت پيوند ايران با اين كشورها را ندارند.

 • پيوندهاي ديني

 پس از تصرف ايران به دست سپاهيان اسلام شرق و شمال ايران و منطقه آسياي مركزي وارد عصر جديدي شد و اوضاع فرهنگي، اجتماعي و سيئسي اين مناطق تحت تأثير اسلام قرار گرفت. اسلام در ماوراءالنهر وحدتي به وجود آورد كه در زمان هخامنشینان و دوران سلطه اسكندر مقدوني نيز به چشم نخورده بود. در جريان توسعه نفوذ اعراب در آسياي مركزي قدرت هاي محلي ترك به سمت شمال شرقي عقب رانده شدند و به همين دليل از نظر جغرافي دانان مسلمان قرون سوم و چهارم هجري، تركستان از شمال ماوراء النهر آغاز مي‌شده است. نخستين دولت ترك اسلامي در آسياي مركزي را قراخانيان به وجود آوردند. تركان قراخاني كه نخست در مغولستان مي‌زيستند، با پذيرش اسلام، نخستين سلسله بزرگ اسلامي ترك را بنيان نهادند. خاندان قراخاني سپس با نام سياسي مستقل "تركمانان"در تاريخ آسياي مركزي نقش مهمي ايفا كردند. قراخانيان با سلسله هاي مشهور ايراني مانند سامانيان و غزنويان و خوارزمشاهيان ارتباط نزديكي ايجاد كردند و درگيري هاي نظامي طولاني با آنها داشتند.

 پس از طاهريان و صفاريان، سامانيان در برابر دستگاه خلافت عباسي قيام كردند و بر ماوراء النهر تسلط يافتند. غوريان و غزنويان در آسياي مركزي از سرزمين غور و كوه هاي غور در شمال غربي خراسان برخاستند. غوريان در برابر سپاه اسلام مقاومت كردند و دير به اسلام گرويدند. پس از ضعف و سستي در ميان غوريان، سلجوقيان تلاش خود را براي تسلط بر ماوراء النهر شدت بخشيدند. خوارزمشاهيان، سلاجقه و غريويان قرن ها بر سرزمين خوارزم حكمراني كردند. در قرن هفتم (سيزدهم ميلادي) با حمله چنگيز به خوارزم و ماوراء النهر آثار و مظاهر تمدن در اين نواحي و سرزمين هاي پيرامون آن مورد تاخت و تاز مغولان قرار گرفت. با روي كار آمدن ايلخانان و قدرت يافتن هلاكو، حمله او به قلمرو خلفا در روند گسترش اسلام و پيشبرد فرهنگ ايراني در متصرفات جديد مؤثر واقع شد. گرايش غازان خان به اسلام، سبب شد مسلمانان در رأس امور سياسي و نظامي قرار گيرند. تيمور حكومت رو به زوال مغولان را سر و سامان داد و به زودي بر ماوراءالنهر مسلط شد و حكومت قدرتمندي در آسياي مركزي ايجاد كرد.

 اساساً توسعه اسلام در آسياي مركزي از قرن اول هجري صورت گرفت و در قرن سوم هجري به عنوان دين اصلي در اين منطقه مطرح شد. تنها گروهي از يهوديان بخارا بر آيين نياكان خود ماندند. از اين دوران به بعد آسياي مركزي يكي از كانون‌هاي اصلي فرهنگ و تمدن اسلامي گرديد. در قرون بعد نيز توسعه اسلام ادامه يافت. پيوند آداب و تعاليم اسلامي با فرهنگ و تمدن ايراني در نقاط مختلف و نيز مناطق ماوراء النهر و خراسان بارور و شكوفا شد. شهرهاي سمرقند و بخارا به مراكز فرهنگ و تمدن ايراني و اسلامي تبديل شدند. آسياي مركزي در تحولات فرهنگ و تمدن اسلامي وايراني نقش عمده اي بر عهده گرفت .

 بيشتر پژوهشگران فعاليت مسلمانان آسياي مركزي را به سه دسته تقسيم مي‌كنند كه به شكلي تداوم گرايش هاي قبلي اسلامي است و يا شكل تغيير ماهيت داده همان گرايش ها و يا اينكه تحت تأثير الگوي فكري غالب در مطالعات گروه هاي اسلامي، مورد تفسير و تأويل جدي قرار گرفته است. دسته اول: اسلام سنتي. اسلام سنتي ادامه همان نگرش محافظه كارانه و نسبتاً كنش پذير اكثريت مسلمانان آسياي مركزي است كه يك هويت قومي است تا يك اعتقاد مذهبي. دسته دوم: اسلام مورد حمايت دولت. اسلام مورد حمايت دولت در ابتداي جنگ جهاني دوم هنگامي كه دولتمردان شوروي خواستار استفاده از توان مسلمانان در جنگ بودند آنها را مورد حمايت قرار دادند. دسته سوم: اسلام تندرو. اسلام سياسي (بنياد گرايي) در چند ساله اخير اسلام تندرو به اسلام سنتي نزديك شده به اين خاطر كه در پي يارگيري از طرفداران اسلام سنتي منطقه در راه مبارزه است .

 در اتحاد شوروي حدود 5/44 ميليون مسلمان در قالب 93 قوم مسلمان زندگي مي‌كردند كه از طرف شرق به مرزهاي چين و از غرب تا لهستان پراكنده شده بودند. اين اقوام به 15 شاخه زبان تركي، 10 شاخه زبان فارسي، 30 شاخه زبان قفقازي و زبان هاي چيني، مغولي و ... تكلم مي‌كردند. وجه مشترك همه اين گروه ها، تنها مذهب بوده است. بزرگ ترين اقوام اين منطقه، اقوامي هستند كه كشورهاي پنج گانه آسياي مركزي را با نام آنها مي‌شناسيم يعني ازبك ها، تاجيك ها، تركمن ها، قزاق هاو قرقيزها. ديگر اقوامي كه در آسياي مركزي ساكن هستند عبارتند از: جمشيدي‌ها، كولي‌ها، هزاره ها، بربرها، كاشغري ها، قبچاق ها،‌قرماها، پاميري ها و غلجايي ها. بنابراين ملاحظه مي‌شودكه اسلام در آسياي مركزي توسط ايراني ها رواج پيدا كرد و توسعه يافت، اما همه مناطق آن همزمان به دين اسلام نگرويدند، به طوري كه مناطق شمالی قرقیزستان و همچنین مناطق شمالی قزاقستان آخرين اقوام در آسياي مركزي بودند كه به اسلام گرويدند.

 در آسياي مركزي اسلام نه فقط به عنوان يك دين مشترك، بلكه به مثابه عالي ترين مظهر استقلال ملي و مهم ترين عامل هويت بخشي به حيات سياسي اين مردم نقش بسيار مهمي دارد. علاقه وافر مردم به پيروي از تعاليم قرآن و ميل به بازگشت به فرهنگ اسلامي موجب گرديده كه تلاش زيادي برای تبديل الفباي سريليك به عربي صورت گيرد. نزديكي جغرافياي ايران به اين كشورها و اشتراكات ديني با كشورهاي آسياي مركزي باعث تمايز در پيوندهاي ايران با اين منطقه شده است، به اين معنا كه فاصله اندك ايران به اين كشورها و اشتراكات ديني، زمينه بسيار مناسبي براي برقراري ارتباطات بيشتر فراهم كرده كه ساير كشورهاي اسلامي از آن محرومند. فاصله طولاني كشورهاي عربي به اين منطقه و همچنين وجود كشورهاي حائل نظير ايران عملاً ميزان ارتباطات آنها را كاهش داده است .

 چند دستگي و اختلافات داخلي اعراب و فاصله طولاني كشورهاي عربي با جمهوري هاي مسلمان نشين آسياي مرکزی ازجمله مشكلات برقراري رابطه نزديك ميان اين جمهوري ها و دولت هاي عرب به شمار مي‌رود. در عين حال كشورهايي نظير عربستان و ليبي با ارائه كمك هاي اقتصادي و مصر با اعزام مبلّغ و آموزش روحانيون آسيايي در مراكز اسلامي خود در تلاشند كه پايگاه هايي براي خود در اين منطقه به وجود آورند. تركيه بر پايه پيوندهاي زباني و به كمك تبليغات وسيع و اعطاي برخي امتيازات تلاش مي‌كند به جمهوري هاي آسياي مركزي نزديك شود.

 ترکیه با توجه به عدم پاي بندي ترك ها به مباني اسلام و توجه زياد آنها به مسائل اقتصادي و از همه مهم تر وجود فاصله 3000 كيلومتري آنكارا تا تاشكند از طريق كشورهاي حائل، عملاً با مشكلات زيادي روبه روست. در اين ميان نقش جمهوري اسلامي به واسطه برخورداري از چند ويژگي ممتاز ژئوپلیتيكي، از اهميت ويژه اي برخوردار است. داشتن مرز طولاني با تركمنستان، وجود علايق فرهنگي و تاريخي مشترك ميان ايران و كليه جمهوري‌هاي آسياي مركزي، هم زباني با تاجيك ها، تأكيد جمهوري اسلامي بر مباني اسلامي به عنوان يك حلقه نيرومند از عوامل مهمي است كه تفاوت ايران با ساير كشورها را بارزتر مي كند .

 آسياي مركزي با درصد بالايي از جمعيت مسلمان، يكي از مناطق جهان اسلام محسوب مي‌شود؛ به طوري كه تركمنستان 87 درصد، قزاقستان 47 درصد، قرقيزستان 70 درصد، تاجيكستان 80 درصد و ازبكستان 88 درصد از جمعيت شان مسلمان است . اين درصد بالاي جمعيت مسلمان علي رغم فشار شديد كمونيست ها طي 70 سال نشان دهنده علاقه مردم اين كشورها به دين اسلام است. كمونيست ها تلاش گسترده‌اي براي اسلام زدايي انجام دادند به طوري كه تبعيدهاي دسته جمعي، ايجاد اختلافات فرقه اي، از بين بردن تمايزات اعتقادي، مقابل هم قرار دادن گروه هاي قومي و ديني، مرزبندي هاي مصنوعي و تبليغات شديد الحادي عليه اسلام، روش هاي مبارزه با هويت ديني بود.

 از سال 1925 میلادی موقوفات ديني مصادره شد، تا سال 1927میلادی محاكم سنتي اسلامي بر چيده شده، مراكز تعليمات ديني تعطيل شد، حدود 8000 مكتب و مدرسه مذهبي تا سال 1928 میلادی از ادامه فعاليت بازداشته شدند. در آستانه انقلاب اكتبر بيش از 26000 مسجد وجود داشت كه در يورش سال 1928 میلادی كه 10 سال به درازا كشيد، تعداد مساجد به 1300 باب كاهش يافت و سياست ضد اسلامي خروشچف، تعداد مساجد را به 400 باب كاهش داد. مبلغان مذهبي از 45000 به 2000 نفر در سال 1953 كاهش يافت. با همه اين فشارها علاقه آنها به اسلام شديدتر شد.

در اين منطقه وسيع و پهناورآسیای مرکزی پنج كشور اسلامي قرار دارند كه گذشته تاريخي ، ويژگي هاي جغرافيايي ، پيوندهاي فرهنگي، زباني، نژادي ، قوميتي و دين مشترك از مهم ترين ويژگي هايي است كه ایران را با اين كشورها در يك حوزه فرهنگي و تمدني قرار مي‌دهد وزمينه لازم را براي همبستگي و همگرايي فراهم مي‌كند. اما آنچه مهم است این است که آنها را كه تحت حاكميت كمونيست ها از هویت خود دور شده اند، باز گرداند و وحدت و پيوند پايدار ايجاد كرد واز اين وحدت در جهت توسعه اقتصادي، اجتماعي بهره گرفت و نگذاشت كه كشورهاي فرا منطقه‌اي بدون هيچ اشتراكي، صحنه گردان منطقه شوند.

 • پيوندهاي زباني

 اقوام ايراني زبان در سرزمين هاي شرقي در طول تاريخ در محدوده بسيار وسيعي گسترده بودند. قديمي ترين منطقه سكونت آنها، شامل بخش بزرگي از آسياي مركزي نيز مي‌شد. با آمدن قبايل آريايي زبان به آسياي مركزي و بخش هاي جنوبي آن يعني سرزمين هند و ايران، نوعي خويشاوندي زباني در سراسر منطقه به وجود آمد. بعدها در قرون متمادي، اين تشابهات به نوعي در فرهنگ اقوام و قبايل مختلف آن متجلي شد، و با تشكيل حكومت هاي مختلف در فلات ايران، ارتباطات و مناسبات فرهنگي چهره ديگري به خود گرفت و اين نزديكي ها، با مسائل سياسي در هم مي‌آميخت. حكومت هاي هخامنشي و اشكاني در بخشي از آسياي مركزي، معيارهاي فرهنگي جديدي به وجود آوردند. قبل از گرايش آسياي مركزي به دين اسلام، لهجه هاي مختلف زبان ايراني در سراسر خراسان بزرگ گسترش يافته بود.

 كشف نوشته‌هاي ايراني ميانه در مرو و وجود اشعار پارسي براساس گزارش هاي ابن مقفّع و مقدسي در بلخ نشانگر اين امر است و از همين دو مركز فرهنگي زبان ايراني به نواحي شمالي تر ماوراءالنهر هم راه يافته و با ديگر لهجه هاي ايراني، سغدي و طخاري در آميخته است. با ورود اسلام به منطقه زبان ايراني نو و يا به بيان ديگر زبان پارسي، نقش مهم تري در حيات فرهنگي و اقتصادي نواحي خلافت شرقي بر عهده گرفته است. حتي تبليغ دين مبين اسلام نيز به زبان پارسي صورت مي‌گرفت. نتيجه تاريخي تحقيقات جغرافيايي درباره زبان، حاكي از آن است كه حدود هزار و پانصد سال زبان هاي ايراني موجود در آسياي مركزي به شدت تحت فشار زبان تركي قبايل قرار گرفته است. نكته جالبي كه درباره جغرافياي مذهبي و نيز جغرافياي زبان، حائز اهميت است آن است كه مردم اين نواحي همگي مسلمان هستند و از همان قرون نخستين به اسلام گرويدند، اما زبان عربي نتوانسته جايي براي خود باز كند .

 زبان فارسي، فارسي دري، پارسي، دري، زباني است كه در كشورهاي ايران، افغانستان، تاجيكستان و ازبكستان به آن سخن مي‌‌گويند. در افغانستان 20 ميليون، در تاجيكستان 5 ميليون، در ازبكستان 7 ميليون نفر و در شبه قاره هند جمعيت زيادي به اين زبان صحبت مي‌كنند، در ايران اكثريت مطلق و به طور كلي در جهان بيش از 110 ميليون نفر به اين زبان صحبت مي‌كنند. اين زبان از شاخه هند و اروپايي زير شاخه هند و ايراني و زير شاخه زبان هاي ايراني است و پيشينه كهن زبان فارسي به ايران باستان برمي‌گردد. زبان پارسي، ريشه در پارسي ميانه و پارسي ميانه ريشه در پارسي باستان دارد

 از نقطه نظر تاريخي، بسياري سرزمين را كه در آن سه كشور ايران، افغانستان و تاجيكستان پارسي زبان واقعند، ايران بزرگ مي‌خوانند و همه جا به طور رسمي يا غير رسمي مردم اين سه كشور را برادران خوني عنوان مي‌كنند. اين سه كشور، تاريخ، زبان، ادبيات و فرهنگ مشترك دارند، اسلام نيز در پيوند مردمان اين منطقه به يكديگر نقش اساسي دارد .ايران از زبان مشترك با تاجيكستان و بيشتر مردم افغانستان برخوردار است. شهرهاي آسياي مركزي همانند بخارا، سمرقند، بلخ، مرو، خيوه و خوارزم به عنوان مراكز هنرها و علوم ايراني، مقام والايي در ادبيات فارسي دارند . همين پيوندها از عوامل عمدۀ همگرايي محسوب مي‌شوند كه بايد آنها را تقويت كرد و از آن به عنوان عامل وحدت بخش استفاده كرد.

 • پيوندهاي فرهنگي

 در دوران باستان و پيش از ظهور اسلام، اين منطقه محل سکونت ایرانیان بوده و فرهنگ ايراني تا تركستان چين توسعه داشته است. اين منطقه شرقي ابتدا در دوران اسلامي تحت سلطه تركان و بعدها فرهنگ اسلام قرار گرفت.

• فرهنگ سغدي در دوران باستان، گسترده ترين فرهنگ در نواحي شرقي بوده كه منابع قبل از اسلام مانند كتيبه‌هاي فارسي باستان هم آن را تأييد مي‌كنند.

• فرهنگ خوارزمي ‌در اراضي جنوبي و شرقي درياچه آرال و بخش هاي جنوبي آمودريا گسترش داشته است. زبان خوارزمي با زبان سغدي ارتباط داشته است.

• فرهنگ طخارستاني مربوط به ناحيه باختر شمالي در زمين هاي شمال آمودريا و باختر جنوبي، زمين هاي جنوب آمودرياست.

• فرهنگ شرق ايران: نواحي هرات، مرو را تحت پوشش خود داشته است.

 پس از اسلام سرزمين ايران از اوايل دهه دوم هجري به تدريج به وسيله سپاهيان مسلمان فتح شد. تصرف شرق ايران و خراسان در سال 28 يا 29 هجري به وسيله "عبدالله بن عامر "صورت گرفت. بقيه شهرها و نواحي آسياي مركزي شامل خراسان بزرگ و منطقه وسيع ماوراء النهر نيز به تدريج به تصرف سپاهيان اسلام درآمد.با تصويب قطع نامه اي تحت عنوان"روز بين المللي نوروز" و به رسميت شناختي نوروز ايراني به عنوان يك مناسبت بين المللي توسط سازمان ملل، تحولي نوين در همگرايي منطقه‌اي كشورهاي هم تبار، هم فرهنگ، هم تاريخ آسياي جنوب غربي را مي‌توان مشاهده نمود.

 هم اكنون اتحاديه هاي متعددي در مناطق مختلف آسياي مرکزی بر پايه مختصات جغرافيايي خاص با ويژگي هاي نژادي يا همگوني تاريخي و فرهنگي شكل گرفته است. تجربه اين اتحاديه ها نشان داده كه با تشكيل اين اتحاديه ها علاوه بر همگرايي و هم انديشي منطقه اي، بنيه اقتصادي، دفاعي و جايگاه سياسي اين كشورها نيز بسيار تقويت شده است. در همين راستا خلاء وجود اتحاديه كشورهاي هم فرهنگ و هم ريشه آريايي تبار در منطقه آسياي مرکزی و غربي بسيار احساس مي‌شود؛ اتحاديه هايي كه مي‌تواند تقويت كننده ثبات و همكاري و صبح پايدار در اين منطقه از جهان باشد.

 بي ترديد مردم سرزمين فلات ايران و ايران بزرگ شامل كردها، آذري‌ها، تات‌ها، تاجيك ها، پشتون ها، بلوچ ها، تالشي ها ، ارمني ها ، اوستيايي‌هاي قفقاز كه خود را ايراني مي‌نامند، مازندراني ها، لرها، گيلاني ها و ... از اشتراكات بسيار تاريخي، فرهنگي و سنت و آداب و رسوم برخوردار هستند و پراكندگي و جدايي بخش هاي مختلف ايران بزرگ در طول 196 سال گذشته، ساختگي و مصنوعي و ساخته دست استعمارگران روسيه و انگلستان و نه خواست مردم اين مناطق بوده است. پس ايجاد اتحاديه هاي سياسي، جغرافيايي با رويكرد همگرايي منطقه‌اي سبب ايجاد نوعي همگرايي فرهنگي، هويتي و اقتصادي بين مردم ملتي مي‌شود كه در تاريخ پرفراز و نشيب فلات ايران در كنار هم زيسته اند و از عناصر فرهنگي و تمدني مشتركي مانند نوروز بهره برده اند.

 كشورهاي مورد نظر 11 كشور، شامل ايران، افغانستان، تاجيكستان، پاكستان، ازبكستان، تركمنستان، آذربايجان، گرجستان، ارمنستان، قزاقستان، قرقيزستان و نيز بحرين و مناطق نيمه مستقل اقليم كردستان عراق و مناطق شمالي قفقاز از جمله داغستان و اوستيا هستند كه مردمشان با فرهنگ و تاريخ مشترك، هزاران سال در كنار هم زيسته اند. جايگاه ژئوتكنيك، ژئوكالچر، ژئواستراتژيك و ژئواكونوميك ايران اين بستر را فراهم مي‌سازد كه كشورمان محور اصلي اين اتحاديه باشد.ما از هم اكنون بايد پيوندهاي بسيار نزديكي با تركمنستان به عنوان كشوري كه از خاك آن مي‌توانيم با ازبكستان، تاجيكستان، قرقيزستان و قزاقستان ارتباط زميني داشته باشيم، برقرار كنيم. اما آنچه مي‌تواند و بايد اساس ارتباط تنگاتنگ ما با اين جمهوري ها قرار گيرد چيزي جز تاريخ و فرهنگ ديرپا و مشتركمان نيست.

 در اين بخش از آسيا، اين جمهوري ها با هيچ سرزمينی پيوندي چنين ديرپا و استوار ندارند. سابقه تاريخ مشترك و پيوندهاي فرهنگي ميان ايران و افغانستان بخش عمده اي از اين جمهوري ها را مي‌توان دست كم تا سه هزار سال پيش عقب برد. بررسي هاي تمدن هاي دوران نوسنگي، برنز و فلز در اين سرزمين‌ها و فلات ايران، روشنگر وحدت تمدني چشمگير آنهاست. همچنين است پيوندهاي مربوط به دوران تاريخي از عهد هخامنشيان تا پايان دوره ساساني. در دوران بعد از اسلام، در كنار ديگر پديده هاي عمده فرهنگي، زبان فارسي و خط فارسي،‌عامل بسيار مهمي در ايجاد پيوندهاي هر چه تواناتر ميان ساكنين سرزمين هاي خراسان بزرگ و فلات ايران بوده است .

 • پيوندهاي قومي و نژادي

 بررسي هاي تاريخي نشان مي‌دهد استپ هاي شمال آسيا از نخستين مراكز شكل گيري تمدن هاي اوليه و كشف آثار عصر حجر بوده است. آريايي ها از اقوام هند و اروپايي بودند از دشت هاي اوراسيا به سوي فلات ايران كوچ كردند و در دشت ها و مرغزارهاي سبز خوارزم سكني گزيد و به تدريج تمدن بزرگي را به وجود آوردند. عده ديگري نيز در بخش ديگري از اوراسيا تا ماوراء النهر، صحرانشيني و كوچ نشيني را برگزيدند و به زندگي قبيله اي روي آوردند كه در كتب و حماسه هاي قديمي ايران، توراني خوانده شدند. در اساطير ايراني فريدون سه پسر به نام هاي سلم ، تور و ايرج داشت. سرزميني كه به پسر مياني خود واگذار كرد، توران خوانده شد. در كتاب هاي اوستا و پهلوي نيز تورانيان و ايرانيان از يك نژاد خوانده شده‌اند، ولي سطح فرهنگ آنان از ايرانيان پايين تر بود. مرز ايران و توران در دوران قبل از اسلام، همواره جيحون (آمودريا) و گاه سيحون (سير دريا) بود. از نخستين سال هاي ظهور مسیحيت با هجوم قبايل ترك از سوي شرق و ورود اقوام زردپوست از سوي غرب اوراسيا، به تدريج زبان تركي جايگزين لهجه هاي ايراني گرديد.

 در نخستين قرن ميلادي، امپراطوري كوشان ها در توران زمين به وجود آمد كه آثار فرهنگ و تمدن ايراني در آن مشهود بود. ماوراء النهر كه پنهاورترين سرزمين بيرون از مرزهاي ايران شمرده مي شود از روزگار قديم مسكن اقوام ايراني بود. ماوراءالنهر كه در حوزه آمودريا و سير دريا قرار داشت در دوران اسلامي از سوي جغرافي دانان، تركستان خوانده شد كه به معناي سرزمين تركان بود. اين سرزمين به تدريج تحت سلطه اقوام ترك درآمد. به نظر بارتولد، اين منطقه علي رغم آنكه مسكن و مأواي اقوام ايراني بود، از قرون قبل از اسلام دچار "ترك زدگي" شد و زبان تركي در آن اشاعه يافت.

 پيوندهاي قومي و نژادي زمينه مساعدي براي همگرايي است، به طوري كه تاجيكان مردمی آريايي تبار و فارسي زبان هستند كه از كهن ترين زمان در آسياي مركزي و افغانستان زندگي مي‌كنند و امروزه افزون بر اين مناطق در ايران ودرناحيه سين كيانگ چين نيز به سر مي‌برند. استاد محيط طباطبايي، پژوهشگر تاريخ، مي‌گويد:" ايرانيان را در جنوب سرزمين پهناور ايران بزرگ به جهت تمايز با اقوام عرب، عجم مي‌ناميدند و همان قوم بزرگ ايراني در شمال ايران زمين به منظور تشخيص از اقوام ترك، تاجيك ناميده مي‌شد. پس تاجيك همان عجم و پارسي زبان است" .

 بخشي از منطقه آسياي مركزي در منابع قديم به عنوان ماوراءالنهر ذكر شده است. همچنين اصطلاحي در محافل آكادميك و علمي به نام خراسان بزرگ وجود دارد. خراسان كبير بخشي از سرزمين كنوني دولت ايران و بخشي از قلمرو فعلي افغانستان بوده و نيمي از آن در آسياي مركزي واقع است. مهم ترين نقطه اشتراك ما با دولت ها و كشورهاي آسياي مركزي وجود قبايل آريايي در منطقه به عنوان قديمي‌ترين ساکنان است كه در هزاره هاي سوم قبل از ميلاد از ممالك پر جمعيت جهان به حساب مي‌آمدند. نقطه اوج فرهنگ آريايي در تأثير گذاري بر تمامي منطقه از جهت سياسي و ديني بوده است، به طوري كه حتي با آمدن اسلام و تلاقي و اختلاط آن با فرهنگ و سنن آريايي ها، استقلال فرهنگي منطقه و مؤلفه‌هاي فرهنگي اين تمدن، اصول خود را حفظ كرده است. لذا آنچه مشخص است، تأثير عناصر آريايي در تمدن اسلامي است. تمدن آريايي ها را بايد شامل همه اين كشورها بدانيم .

 آريايي قوميت غالب منطقه آسياي مركزي است كه با ايران پيوند هميشگي داشته و دارد و از اين پيوند ديرينه بايد در ارتباطات بيشتر بهره گرفت. آن را شناساند و نسل هاي جديد در كشورهاي آسياي مركزي را با اين واقعيت تاريخي آشنا كرد، آن هم از طريق ارتباط علمي و دانشگاهي و جذب دانشجويان اين كشورها در دانشگاه هاي داخلي.

 • منافع مشترك

 در منافع مشترك ايران و كشورهاي آسياي مركزي هيچ كس شكي ندارد. همان گونه كه در جغرافياي مشترك، تاريخ، زبان، نژاد، قوميت، فرهنگ و دين مشترك شكي وجود ندارد. زمينه هاي منافع مشترك بايد شناسايي و تقويت شود و توسعه يابد تا در جهت رفاه كشورها به كار بسته شود.همجواري ايران با آسياي مركزي و ويژگي هاي ژئوپلیتيكي و ژئواستراتژيكي اين منطقه، جايگاه ويژه‌اي را در ملاحظات امنيتي – اقتصادي كشورمان ايجاد كرده است. از سوي ديگر با توجه به مشتركات تاريخي و فرهنگي ايران با پنج كشور تركمنستان، ازبكستان، قزاقستان، تاجيكستان، قرقيزستان، اين جايگاه از روابط دو جانبه تقويت شده است. وجود مرزهاي مشترك آبي و زميني ، مشتركات فرهنگي و مذهبي، منابع مشترك، دستيابي به بازار منطقه، موقعيت منحصر به فرد ترانزيتي ايران، ازجملۀ مواردي است كه همكاري و همگرايي بيشتر منطقه اي را ايجاد مي‌نمايد.

 تركمنستان و قزاقستان با داشتن منابع قابل توجه نفت و گاز، نسبت به ساير كشورها از موقعيت بهتري برخوردارند. ازبكستان نيز با داشتن منابع قابل توجه گاز، طلا، اورانيوم داراي جاذبه هاي خاص خود است. وابستگي محض كشورهاي قرقيزستان و تاجيكستان به درآمدهاي بخش كشاورزي و نداشتن جاذبه براي سرمايه گذاري نسبت به ساير كشورهاي منطقه، آنان را در پايين ترين وضعيت اقتصادي نسبت به ساير كشورها قرار داده است .ايران يكي از پنج كشور كرانه‌اي درياي خزر است كه منافعي اساسي در اين منطقه دارد. اين منطقه با داشتن ذخاير 1/57 تريليون مترمكعبي (غير از ذخاير گاز روسيه) مقام نخست را در جهان داراست و با 2/59 ميليارد بشكه ذخاير نفتي در رده سوم در جهان جاي مي‌گيرد.

 موقعیت جغرافيايي ايران كه ميان درياي خزر و خليج فارس قرار گرفته، امكان ادامه يافتن لوله هاي نفتي از درياي خزر به خليج فارس و درياي عمان را فراهم مي‌آورد. ايران نه تنها كوتاه ترين راه را براي صدور نفت و گاز از درياي خزر به ژاپن و خاور دوررا در اختيار مي‌گذارد، بلكه تجربه صد ساله ايران در صنايع نفت و گاز، تأسيسات نفتي و گازي ايران، تسهيلات بندري، پالايشگاه ها و شبكه لوله‌هاي نفتي و گازي موجود در ايران امكانات چشمگيري براي صادر كنندگان نفت و گاز منطقه درياي خزر فراهم مي‌آورد. شبكه لوله هاي گاز ايران به جمهوري آذربايجان متصل است و در فاصله نسبتاً كوتاهي از جمهوري تركمنستان واقع شده است. خط لوله اي كه جمهوري هاي قزاقستان و تركمنستان را به اين شبكه وصل كند، دست كم چهار برابر كوتاه تر و ارزان تر از هر خط لوله‌اي است كه ساختنش تا درياي سياه و درياي مديترانه پيشنهاد شده است .

 منبع : ايران شرقي