سياست خارجي تركيه بايد از منظر قدرت گرفتن ايران بررسي شود
بنياد مطالعات اقتصادي و اجتماعي تركيه (TESEV) با انتشار گزارشي از هر چه عميقتر شدن روابط تركيه با ايران خبر ميدهد كه اين موضوع توجه بسياري از سياستمداران آمريكايي را به خود جلب كرده است. در اين ميان، بيانيه سال 2010 تهران، ميان ايران، تركيه و برزيل، اقدام بسيار مهمي بود كه بيش از پيش توجه سياست گذاران آمريكايي را به خود جلب كرد. "متيو داس " مدير مركز "ميدل ايست پراگرس " و تحليلگر سياسي، در اين گزارش به تببين جايگاه تركيه در افكار عمومي و مهمتر از آن، در نزد سياست مداران آمريكايي، ميپردازد. بنا به ادعاي وي نفوذ تركيه در منطقه رو به فزوني نهاده و آن را در كانون توجه سياستمداران آمريكايي قرار داده است.
* موقعيت استراتژيك تركيه در منطقه
در بيشتر سالهاي قرن بيست و يكم، روابط ميان آمريكا و تركيه، اساساً، و نه صرفاً، بر اساس مسائل و نگرانيهاي مربوط به جنگ سرد شكل ميگرفت. تركيه از پيشگامان و مهمترين اعضاي ناتو و به لحاظ استراتژيك در موقعيت بسيار حساسي قرار گرفته است؛ از يك سو همسايه روسيه اتحاديه جماهير شوروي به شمار ميرفت و از سوي ديگر به منزله پل ارتباطي تاريخي اروپا و خاورميانه است. طي ده سال گذشته، با توجه به دكترين جديد "به صفر رساندن مسائل " كه توسط "رجب طيب اردوغان " نخستوزير و "احمد داود اغلو " وزير امور خارجه، مطرح شد، سياست خارجي تركيه تغيير و تحولات بسياري به خود ديده است؛ با اين حال تحليلگران و سياست گذاران آمريكا، با اينكه همچنان بر اهميت تركيه معترفند، اما هنوز در مورد اينكه چه چيزي اين تغييرات را باعث شده يا هدف اين تحولات چيست، به قطعيت نرسيدهاند. از اين رو هيچ اتفاق نظري در مورد اينكه روند آتي ارتباطات آمريكا - تركيه به چه نحو باشد، وجود ندارد. با اين حال، شكي نيست كه ادامه اين روابط براي آمريكا بسيار مهم بوده و از اين رو سياست گذاريهاي آمريكا بايد اين اهميت را نشان دهند.
* رويكرد مثبت مردم آمريكا به تركيه و افزايش محبوبيت آن در خاورميانه
در حالي كه نظر سنجي بنياد مطالعات اقتصادي و اجتماعي تركيه (TESEV) نشان ميدهد كه جايگاه و محبوبيت تركيه در ميان مردم خاورميانه در حال افزايش است، نظرسنجي جديدي در مورد رويكرد مردم آمريكا در مورد تركيه صورت نگرفته است.بر اساس نظر سنجي كه "سي.ان.ان " در آوريل 2009 منتشر كرد، عليرغم تنشهاي ميان تركيه و دولت "جورج دبليو. بوش " بر سر مسئله جنگ عراق، غالب افرادي كه در اين نظر سنجي شركت كرده بودند، ديدگاه مثبتي نسبت به تركيه داشتند. 61 درصد آمريكاييها "نگاهي مساعد " و 34 درصد ديگر نگاهي نامساعد به تركيه داشتند. شوراي روابط عمومي شيكاگو، در سال 2010 نتايج نظر سنجي ديگري را منتشر كرد كه تصوير به نسبت دقيقتري را از رويكرد آمريكاييها نسبت به تركيه ارائه ميكند. اين نظر سنجي نشان داد كه آمريكاييها از در هم پيچيدگي سياست خارجي خسته شدهاند. بر اساس اين نظر سنجي، دو سوم آمريكاييها بر اين باورند كه، كشورهاي رو به رشدي همچون تركيه سياست خارجي مستقلتر و كارآمدتري را طراحي و اجرا ميكنند، "اين بسيار امر مطلوبي است، چرا كه نياز چنداني به آمريكا نخواهند داشت (اين تفكر در مقابل اين رويكرد قرار گرفت كه معتقد بود چنين روندي بسيار بد است، چرا كه تركيهايها در صدد انجام اقداماتي برميآيند كه آمريكا از آنها حمايت نميكند.)
بر اساس نظر سنجي سال 2010 شوراي روابط عمومي شيكاگو، در حالي كه روي هم رفته آمريكاييها تركيه را در سياست خارجي آمريكا چندان با اهميت تلقي نميكنند، اطلاعات به دست آمده به خوبي نشان داد كه توجه به نفوذ و اهميت رو افزايش تركيه در عرصه جهاني، بسيار افزايش يافته است. در كنار برزيل، تركيه كشوري ديگري است كه در ده سال آينده، به نظر اين افراد، نفوذ بسيار قابل توجهي را به دست خواهد آورد.
لازم به ذكر است كه اين نظر سنجيها صرفاً در مورد احساس افراد صورت گرفته است و ضرورتاً بيانگر نظر كامل ايشان نيست. حتي با اينكه افراد در مورد جوامعي كه اطلاعات اندكي در مورد آنها دارند، مورد سؤال قرار گرفتند، چنين برداشتها و احساساتي همچنان تأثير به سزايي بر سياست داخلي دارند.
* تغيير و تحولات در عرصه سياست خارجي تركيه در كانون توجه سياستمداران آمريكايي
با اين حال، در ميان تحليلگران سياست خارجي، اهميت تغيير و تحولات سياست خارجي تركيه بيشتر شناخته شده است؛ هر چند كه همچنان در مورد مثبت يا منفي بودن اين تغييرات براي منافع آمريكا، اتفاق نظري وجود ندارد.
"برايان كاتوليس " و "اسپنسر بوير " دو تن از تحليلگران برجسته در اواخر سال 2008 طي يادداشتي اعتراف كردند كه روابط استراتژيك ميان آمريكا و تركيه "همچنان به عنوان يكي از اركان اساسي سياست گذاري امنيت ملي آمريكا، به شمار ميرود. " با توجه به مسائل و مشكلات جدي چند سال اخير "به ويژه خصومتي كه ناشي از جنگ سال 2003 در عراق بود "، اتحاد ميان اين دو "به شدت نيازمند بازسازي و تجديد است. " تنش ميان آمريكا و تركيه ناشي از سياستهاي يكجانبه گرايانه دولت بوش و بيتوجهي اين دولت نسبت به افكار عمومي جهاني، بود. اهميت استراتژيك خاورميانه براي آمريكا و نقش هر چه بزرگتر تركيه در اين منطقه، به خوبي ضرورت تجديد اين ارتباط را آشكار ميسازد.
* محافظه كاران آمريكايي تركيه را به منزله دشمني بالقوه تلقي ميكنند
در آن سوي طيف محافظهكاران، برخي اعلام نگراني شديد كرده و حتي خواهان اتخاذ رويكردي معاندانه در قبال تلاشهاي رو به فزوني تركيه در خاورميانه شدهاند. "مايكل روبين " يكي از مقامات پيشين وزارت امور خارجه و تحليلگر فعلي انديشكده "امريكن اينترپرايز " در جولاي 2010 نوشت: "تركيه اكنون به جز عنوان، از تمام خصايص يك جمهوري اسلامي برخوردار است. واشنگتن، متحدين اروپايي آن و اسرائيل بايد تركيه را به منزله دشمني بالقوه تلقي كنند. " با اينكه چنين هراس افكنيهايي از جانب بسياري از تحليلگران و سياستمداران شنيده ميشود، روبين نماينده جرياني است كه به هيچ وجه نبايد مورد غفلت قرار گيرد.
* سياستهاي آمريكا در منطقه، از نگاه تركيه فاجعه آميز ارزيابي ميشود
برخي بر اين باورند كه اين تركيه، و نه آمريكا، بود كه اولين حركت را در جهت برهم زدن اوضاع منطقه ترتيب داد و در آن جايگاه جديدي براي تركيه، تحت تأثير دخالت نظامي دولت بوش در عراق، تعريف و براي تحقق آن اقدام شد. "استيو كلمونز " يكي از تحليلگران "بنياد آمريكاي نو "، در نوامبر سال 2009 اعلام كرد كه يكي از عواملي كه سياست گذاريهاي جديد تركيه را باعث شد، " اين واقعيت بود كه از نگاه تركيه سياستهاي اخير آمريكا در خاورميانه، بدون شك فاجعهاي هولناك است ـ به ويژه حمله سال 2003 به عراق، عليرغم مخالفتهاي تركيه. "
از اين رو فهم و درك آمريكا از سياست خارجي تركيه در خاورميانه، بايد از مجراي دخالت در عراق و با در نظر گرفتن يكي از كليديترين دغدغههاي آمريكا درك شود يعني افزايش نفوذ ايران در نتيجه دخالت آمريكا در عراق.
* گسترش روابط تجاري ايران و تركيه
تركيه همواره تلاش كرده است روابط تجاري خود را با ايران افزايش دهد و از اين طريق دخالت خود را در مسائل مربوط به ايران و جامعه بينالملل افزايش دهد. در حالي كه اين تلاشها به خوبي بيانگر سياستهاي تركيه در قبال كشورهاي منطقه است، ميزان اين روابط ضرورتاً در مورد ايران بيش از سايرين است؛ دليل اين امر به ماهيت تعاملات مقابله جويانه ايران با جامعه جهاني، به ويژه با آمريكا، باز ميگردد.
با توجه به گستردهتر شدن سياست خارجي تركيه، روابط اين كشور با ايران به ميزان قابل توجهي در بخش تجارت گسترش يافته و كوشش ميشود از هر گونه تنشي كه ميتواند مانع رشد اقتصادي تركيه شود، جلوگيري به عمل آيد. روابط تجاري ميان اين دو، در سال گذشته به 10 ميليارد دلار رسيد. در سپتامبر 2010، اردوغان اعلام كرد كه تركيه در صدد آن است كه ميزان داد و ستدهاي تجاري خود را در 5 سال آينده، به 3 برابر ميزان كنوني برساند.
* رقابت تركيه با ايران در عراق
همزمان با رشد و گسترش همكاريهاي اقتصادي تركيه و ايران، هر دو در بسط نفوذ سياسي و اقتصادي خود در عراق، با يكديگر رقابت ميكنند. تا همين چند سال پيش، نفوذ اقتصادي تركيه پس از حمله آمريكا در سال 2003، تنها به شمال عراق ختم ميشد (55 درصد از شركتهاي خارجي در كردستان عراق، تركيهاي بودند)، اما پس از آن به تدريج اين نفوذ رو به گسترش نهاد. در سال 2010، شركت ملي نفت و گاز تركيه (TPAO) موفق به انعقاد قراردادي كلان شد و گسترش منابع گازي سيبا در جنوب عراق را در دست گرفت ـ يكي از مناطق كليدي تحت نفوذ ايران. در اكتبر سال 2010، نوري المالكي، نخست وزير عراق، هم به تركيه و هم به ايران سفر كرد و بنابر گزارشها معاهدات و قراردادهاي كلاني را براي سرمايه گذاري در كشورش پيشنهاد كرد تا از اين طريق حمايت اين دو را براي تلاشهاي خود به منظور تشكيل حكومت جديد در عراق، جلب كند.
سياست تركيه در عراق، كه شامل روابط گسترده با كردهاي شمال عراق و حمايتهاي سياسي بسيار از حكومت عراق ميشود، به منظور ايجاد ثبات لازم براي انجام تجارت مطلوب، به خوبي از يك رويكرد تجارت محور خبر ميدهد. اين رويكرد نيز نگرانيها را در مورد به وجود آمدن "اتحاد محور " ميان تركيه و ايران، منتفي ميسازد. "اليوت هنتوو " در كنفرانسي كه اخيراً در مورد ايران برگزار شد اذعان داشت: "تركيه خواهان آن است كه خاورميانه را به لحاظ اقتصادي به استامبول وابسته سازد. اما ايران چنين رويكردي ندارد. "
* تلاش تركيه براي ايفاي نقش يك ميانجي در مورد مسئله هستهاي ايران
برنامههاي هستهاي ايران در كانون تنشهاي ميان آمريكا و اين كشور قرار ميگيرد و موضع ايران و تركيه در مورد مسئله هستهاي ايران، براي سياست گذاران آمريكايي بسيار قابل توجه است. اندكي پس از آنكه باراك اوباما در انتخابات رياست جمهوري نوامبر سال 2008 پيروز شد، نخست وزير اردوغان در مصاحبهاي اذعان داشت كه تركيه "ميتواند ميانجي بسيار كارآمدي " براي روابط ميان آمريكا و ايران باشد؛ روابطي كه اوباما تلاش بسياري براي انعقاد آن كرد و ريسكهاي سياسي بسياري را پذيرفت. با اينكه تلاشهاي دولت اوباما منجر به عقد قراردادي ميان ايران و گروه 1+5 در مورد برنامه هستهاي ايران نشد، تركيه همچنان تلاشهاي خود را به عنوان يك ميانجي ادامه داد و تلاش ميكرد روابط خوبي با دو طرف برقرار كند.
در ماه مي سال 2010، اين تلاشها نتيجه بخشيد و منجر به بيانيه 3 جانبه تهران ميان ايران، تركيه و برزيل شد كه در آن ايران توافق كرد بخشي از سوخت هستهاي خود را از طريق تركيه به خارج مبادله كند.
* بيتوجهي آمريكا به بيانيه تهران منجر به رأي منفي تركيه به قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل شد
با نزديك شدن به هنگامه تصويب قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل كه تحريمهاي شديدتري را عليه ايران اعمال ميكرد (كه دولت اوباما براي انجام آن تلاش بسياري مبذول داشت)، بيانيه مذكور از نگاه آمريكاييها به منزله تلاشي از جانب ايران بود كه ميكوشد حمايت تركيه از آمريكا را تضعيف كند. تركيه كه از بيتوجهي آمريكا به بيانيه تهران متعجب شد، عليه قطعنامه مذكور در شوراي امنيت سازمان ملل رأي داد و بسياري را در آمريكا خشمگين ساخت؛ كساني كه اميدوار بودند اتفاق و همراهي همه اعضاي شوراي امنيت ملي سازمان ملل، فشار مضاعفي را بر ايران تحميل كند.
با توجه به رويدادهاي پيشين، به نظر ميرسد آنچه كه به عنوان روابط حسنه تركيه با ايران مطرح است، سبب سوء ارتباط ميان آمريكا و تركيه شده است و از اين رو فرصتيهايي كه در پي بيانيه تهران پديد آمد، حتي اگر ميتوانست صرفاً نقطه آغازي باشد، بر باد رفت. با اينكه بيانيه تهران بر روابط آمريكا و تركيه تأثير گذاشت و مسائلي را در واشنگتن در مورد ارتباطات تركيه با ايران به وجود آورد، رهبران تركيه مكرر اعلان كردهاند كه بسيار نگران پيامدهاي امنيتي و تجاري ايران مجهز به توانمندي هستهاي هستند و به هيچ وجه تمايلي به تحقق اين امر ندارند.
* موضع گيري اردوغان عليه حملات اسرائيل به نوار غزه باعث محبوبيت وي در ميان مردم خاورميانه شد
همچنين دخالت رو به فزوني تركيه در مورد مسئله اسرائيل ـ فلسطين، سياستمداران آمريكايي را بسيار نگران كرده است. با اينكه نشانههايي از افزايش تنشها ميان اسرائيل و تركيه در سالهاي اخير ديده ميشود، آغاز شكاف كنوني ميان اين دو را ميتوان به جنگ سال 2006 لبنان مربوط دانست؛ در آن زمان اردوغان احساس كرد كه اسرائيل تلاشهاي او را در جهت افزايش تعاملات و ايجاد روابط عميق با حزبالله ارزيابي كرده است. همچنين، اردوغان عمليات "سرب گداخته " در سال 9-2008 در نوار غزه را به منزله توهيني شخصي به خود تلقي نمود و كاري را كرد كه در سفر ايهود اولمرت به تركيه براي بحث در مورد آغاز روابط با سوريه، از او ديديم.
با اينكه اظهارات تحريك كننده نخست وزير اردغان، توجه و حمايت بسياري از مردم خاورميانه را جلب كرد (كه با ترك گفتن شيمون پرز در اجلاس دائوس به منظور نشان دادن مخالفت خود با عمليات سرب گداخته، بيش از پيش افزايش يافت)، حكومت ايران اين موضوع را به منزله تغيير جهتي محوري در رويكرد ايدئولوژيك مردم خاورميانه ارزيابي كرد كه در سه دهه اخير بيسابقه بوده است. اظهارات نخست وزير اردوغان، با اينكه بر عقايد و افكار حقيقي او استوار بود، در واقع به منظور نفوذ در اذهان و افكار عمومي مردم خاورميانه صورت گرفت تا از اين طريق اهداف تجاري و دست يافتن به بازارهاي جديد محقق گردد.
منبع: قفقاز