جای پای میراث شوروی در آینده سیاسی مولداوی
مجید آقاجعفری لاهرودی
تاریخ انتشار : دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۹۵
مجید آقاجعفری لاهرودی: «به دنبال رای اعتماد پارلمان به دولت جدید مولداوی، معترضان وارد ساختمان پارلمان این کشور شدند». این شاید سرخط خبر بسیاری از خبرگزاریها در روزهای 20 و 21 ژانویه 2016 بود که نگاههای زیادی را به خود جلب کرد. نگاههایی توأم با کنجکاوی و نگرانی از آینده کشوری در حوزه پیرامونی روسیه که بیش از هر چیز، در سایه تحولات اخیر شرق اوکراین، رمز گشایی و تفسیر میشد. اما آیا به واقع، مولداوی میتواند تبدیل به اوکراینی دیگر شود؟ و آیا تحولات آن سیری از تقابلها و تعاملها، مشابه آن چه که جهان در بحران اوکراین شاهد آن بود، طی خواهد کرد؟ ...
ایراس: «به دنبال رای اعتماد پارلمان به دولت جدید مولداوی، معترضان وارد ساختمان پارلمان این کشور شدند» (1). این شاید سرخط خبر بسیاری از خبرگزاریها در روزهای 20 و 21 ژانویه 2016 بود که نگاههای زیادی را به خود جلب کرد. نگاههایی توأم با کنجکاوی و نگرانی از آینده کشوری در حوزه پیرامونی روسیه که بیش از هر چیز، در سایه تحولات اخیر شرق اوکراین، رمز گشایی و تفسیر میشد. اما آیا به واقع، مولداوی میتواند تبدیل به اوکراینی دیگر شود؟ و آیا تحولات آن سیری از تقابلها و تعاملها، مشابه آن چه که جهان در بحران اوکراین شاهد آن بود، طی خواهد کرد؟ اینها نمونههایی از پرسشهای مختلفی است که آن روزها در ذهن بسیاری از ناظران و کارشناسان این حوزه جرقه زد. با گذشت نزدیک به سه ماه از این تحولات و فروکش کردن التهاب مذکور در فضای سیاسی این کشور، آن چه که به عنوان گزاره ای قابل بررسی همچنان مطرح است، وجود زمینههای اجتماعی چنین رویدادهایی در جامعه و جغرافیای کشور مولداوی است. متن پیش رو، به اختصار، در صدد واکاوی این تحولات و در تلاش برای پاسخ گویی به دغدغههای موجود در این حوزه میباشد.
ماجرا چه بود؟
التهابات ژانویه مولداوی، در واقع، نقط اوج وضعیتی بود که از ماهها قبل و به دنبال نتایج انتخابات پارلمانی این کشور آغاز شده بود. در انتخابات پارلمانی 2014 که 19 حزب مختلف در آن به رقابت پرداختند، نه تنها هیچ یک از احزاب به تنهایی پیروز رقابتها نبود، بلکه در یک طبقهبندی کلی حتی هیچیک از دو جناح چپ و راست حاضر در رقابتها نیز اکثریت قاطع کرسیهای پارلمان را تصاحب نکرد. در جناح چپ، احزاب عمده «سوسیالیست» و «کمونیست» به ترتیب، 20/51 درصد آراء (٢٥ کرسی) و 17/48 درصد آراء (21 کرسی) به دست آوردند. در جناح راست نیز، حزب «لیبرال دموکرات» 20/16 درصد آراء (23 کرسی)، حزب «دموکراتیک مولداوی» 15/80 درصد آراء (19 کرسی) و حزب «لیبرال» 9/67 درصد آراء (13 کرسی) را کسب کرد. بنابراین، حاکمیت احزاب راست که به طرفداری از اتحادیه اروپا و غرب شناخته میشوند، در برابر احزاب چپ که به طرفداری و نزدیکی به روسیه مشهور هستند، با نسبت 55 به 46 کرسی از مجموع 101 کرسی پارلمان، وضعیتی شکننده را به نمایش گذاشت (2). این وضعیت، نخستین آثار خود را در تجمع اعتراضی چپگراها به انتخاب «ولادیمیر پلوهاتنوک»، سیاستمداری غربگرا و متمایل به نزدیکی به اتحادیه اروپا به عنوان نخست وزیر نشان داد. تجمع معترضان در میادین اصلی شهر کیشینف (پایتخت مولداوی)، «نیکولای تیموفتی»، رئیس جمهور این کشور را از معرفی این فرد به عنوان نخست وزیر منصرف کرد. در ادامه، استعفای «یان پادورارو» که مأمور تشکیل دولت جدید (ائتلافی) مولداوی شده بود، وضعیت سیاسی این کشور را به سوی التهاب بیشتر برد تا این که باز هم احزاب راستگرای مولداوی، فردی طرفدار غرب و اتحادیه اروپا یعنی «پاول فیلیپ» را برای نخست وزیری پیشنهاد کرد و در نهایت، اکثریت (شکننده) پارلمان نیز با وی همراه شد. این انتخاب پارلمان، منجر به اوجگیری التهاب سیاسی و هجوم معترضان و طرفدران جناح چپ به پارلمان مولداوی و رسیدن به نقطهای شد که روزهای 20 و 21 ژانویه 2016، سرخط خبر بسیاری از خبرگزاریها این جمله بود که «به دنبال رای اعتماد پارلمان به دولت جدید مولداوی، معترضان وارد ساختمان پارلمان این کشور شدند».
چرا این ماجرا مهم است؟
قابل تقسیم بودن فضای سیاسی مولداوی به جریانات چپ و راست یا به عبارت دیگر، احزاب طرفدار تداوم و تحکیم روابط با روسیه از یک سو و احزاب متمایل به اتحایه اروپا و غرب از سوی دیگر، منطبق بر حوزههای جغرافیایی منسجم و مشخصی است که به طور سنتی تعلقات خاطر اجتماعی، فرهنگی و حتی تباری با روسیه و یا برخی کشورهای اروپایی دارند (3). گذشته از تحولات تاریخی پرفراز و نشیب و دست به دست شدن بین امپراتوریهای عثمانی و تزاری؛ در دوران معاصر نیز تأسیس جمهوری دموکراتیک مولداوی، الحاق به رومانی، تشکیل جمهوری سوسیالیستی خودمختار در سمت چپ رود دنییستر (نیسترا)، اشغال شدن توسط ارتش سرخ شوروی، تأسیس جمهوری (یکپارچه) سوسیالیستی مولداوی و تشکیل جبهه مردمی مولداوی در واپسین سالهای پیش از استقلال، تنها به بخشهایی از قبض و بسط تاریخی مولداوی اشاره میکند. اما مرحله عطف این تحولات که در ارتباط مستقیم با وضعیت امروز مولداوی قابل اشاره است، اسکان روس تبارها در قلمرو جمهوری سوسیالیستی مولداوی در دوران اتحاد جماهیر شوروی است. این کوچها و اسکانها که در تمام قلمرو اتحاد شوروی وجود داشته و در مولداوی نیز موضوع جدیدی به شمار نمیرفت، از سال 1964 و در سایه سیاستهای متمرکز مسکو، شکل جدید و گستردهتری به خود گرفت. در این دوره، بسیاری از اهالی مولداوی مجبور به مهاجرت به دیگر جمهوریها شدند و به جای آنها متخصصان و فارغالتحصیلان روس به این کشور اعزام شدند. جوانان مولداوی برای کار به مناطق دیگر برده میشدند و روسها، اوکراینیها و قزاقها به مولداوی انتقال مییافتند. به این ترتیب، بافت جمعیتی جمهوری مولداوی تغییر کرد. روسها (و اوکراینیها) به اقلیتهای پرشمار این جمهوری تبدیل شدند و به طور عمده در شهرها از جمله مرکز آن اسکان یافتند (4).
در دوران پس از استقلال، آن چه که به عنوان خط سیر تحولات سیاست داخلی مولداوی قابل طرح است، در انطباق با خطوط برجسته ژئوپلیتیکِ ویژهی این کشور قابل شناسایی است. تبارشناسی جابه جایی قدرت در این کشور، اذعان به ماهیت قطبی شده منابع قدرت سیاسی را ناگزیر میکند. چرا که، علیرغم بیثباتیهای معطوف به مظاهر اقتدار و حاکمیت، عنصر ثابتِ قابل شناسایی، توزیع دائمی منابع اقتدار بر اساس سرزمین و گروههای عمده قومی است. به عبارت دیگر، مثلا در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، چپها و روسگرایان همواره از جانب مردم ساکن در سمت چپ رود دنییستر (نیسترا) حمایت شده و سیاستمدران جناح راست و غرب گرایان از سوی ملیگرایان مولداوی و طرفداران الحاق به رومانی مورد حمایت واقع شدهاند. این کیفیت توزیع، منطبق با غلبه جمعیتی قومیتهای روستبار و مولداویها (به همراه سایر گروههای غربگرا) در این مناطق از یک سو و «گره خوردگی» منافع اقتصادی و ویژگیهای اجتماعی- فرهنگی این مردم با علایق سیاسی مذکور از سوی دیگر است. این وضعیت، بسیار مشابه ویژگیهایی است که در کشور همسایه، اوکراین به چشم میآید.
بنا به نظر «برژینسکی» در کتاب صفحه بزرگ شطرنج، در دوران پس از فروپاشی اتحاد شوروی و در محدوده اتحادیه اروپا، اوکراین مطمئنا یکی از مراکز ثقل ناامنی را تشکیل داده و آبستن بحرانهای مختلف خواهد بود. وی، بزرگترین قرینه قابل ذکر برای اینچنین ادعایی را معطوف به جایگاه و تعیینکنندگی این کشور در هویت «اوراسیایی» و یا «آسیایی» قدرت روسیه در جهانِ آینده میداند. برژینسکی، با پیش بینی مقاومت روسیه در برابر تمایلات غربگرایانه در «خارج نزدیک» خود در اروپای شرقی، اوراسیایی ماندن و یا تقلیل قدرت روسیه به محدوده قاره آسیا را، منوط به تداوم رابطه و کنترل این مناطق میداند (5).
آیا این پایان ماجرا است؟
التهابات سیاسی ژانویه 2016 به رغم سروصدای مقطعی زیاد، فروکش کرد و پیش بینیهای اولیه در این باره مبتنی بر تکرار بحرانی همچون اوکراین، و این بار در مولداوی، در این محدوده زمانی به وقوع نپیوسته است. اما باید پرسید که آیا این تمام ماجرای مولداوی است؟ شاید اهمیت استراتژیک مولداوی (از آن جا که فاقد ارائه موقعیتی همچون کریمه و بندر سواستاپول بوده و سرزمینی محصور در خشکی است) مانند اوکراین ارزیابی نشود. شاید مقطع زمانی وقوع التهابات سیاسی مولداوی، از نظر تقابل و تعامل قدرتهای شرق و غرب، همچون مقطع وقوع بحران اوکراین نبوده و حتی شاید سیر وقایعی که در اوکراین به نمایش درآمد و پیامدهای گسترده آن، خود به مثابه اهرم عقلانیتساز در تصمیمگیریهای سیاست داخلی مولداوی و تعدیل در کیفیت اثرگذاری قدرتهای خارجی در این کشور عمل کرده است و شاید آن میزان گره خوردگی هویتی که روسها با سرزمین تاریخی کیف احساس میکنند، قابل قیاس با کیشینف نباشد. اما باید دانست که نفس وجود شکافهایی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و جغرافیایی که در بسترهای فراهم شده در قانون اساسی این کشور (در قانون اساسی مولداوی، به برخی از مناطق این کشور حق تعیین سرنوشت و خودگردانی اعطا شده است که تمامیت ارضی آن را شکننده میکند) نیز قابل تشدید میباشد. با توجه به سیر شتابان تحولات در روابط دولتها و ژلاتینی شدن روابط بین قدرتها، در صورت انطباق شکافهای چندگانه مذکور بر روی هم و تعمیق و تعریض فاصله بین طرفدران روسیه و طرفدران اتحادیه اروپا (که هیچ گاه دور از ذهن نیست)، و در صورت همسو بودن تشدید التهاب سیاسی و بروز بحران در مولداوی با منافع قدرتهای بین المللی، به نظر میرسد که به اصطلاح «اوکراینی شدن» مولداوی و تکرار تجربه شرق اوکراین و کریمه در مناطق سمت چپ رود دنییستر (نیسترا) نیز محتمل و قابل پیشبینی است.
----------
نویسنده: مجید آقاجعفری لاهرودی - پژوهشگر مطالعات اوراسیای مرکزی
----------
یادداشتها:
1- یورونیوز (2016)، «ورود تظاهراتکنندگان مولداوی به پارلمان»، قابل دسترسی در:
http://persian.euronews.com/2016/01/21 (1/11/1394)
2 – "Moldova’da Rusya yanlısı gruplar", available at:
https://www.pinterest.com/pin/426856870911901641 (2016/1/21)
3- Katchanovski, Ivan (2014), Cleft Countries: Regional Political Divisions and Cultures in Post-Soviet Ukraine and Moldova, Stuttgart: IBIDEM, p. 154
4- کولایی، الهه (1389)، سیاست و حکومت در اوراسیای مرکزی، تهران: سمت، صص 123-122
5- Brzezinski, Zbigniew (2005), Büyük Satranç Tahtası: Amerika’nın Küresel Üstünlüğü ve Bunun Jeostratejik Gereklilikleri, Çev. Yelda Türedi, İstanbul: İnkilap Yayınları, pp: 71-72, 95,123
ماجرا چه بود؟
التهابات ژانویه مولداوی، در واقع، نقط اوج وضعیتی بود که از ماهها قبل و به دنبال نتایج انتخابات پارلمانی این کشور آغاز شده بود. در انتخابات پارلمانی 2014 که 19 حزب مختلف در آن به رقابت پرداختند، نه تنها هیچ یک از احزاب به تنهایی پیروز رقابتها نبود، بلکه در یک طبقهبندی کلی حتی هیچیک از دو جناح چپ و راست حاضر در رقابتها نیز اکثریت قاطع کرسیهای پارلمان را تصاحب نکرد. در جناح چپ، احزاب عمده «سوسیالیست» و «کمونیست» به ترتیب، 20/51 درصد آراء (٢٥ کرسی) و 17/48 درصد آراء (21 کرسی) به دست آوردند. در جناح راست نیز، حزب «لیبرال دموکرات» 20/16 درصد آراء (23 کرسی)، حزب «دموکراتیک مولداوی» 15/80 درصد آراء (19 کرسی) و حزب «لیبرال» 9/67 درصد آراء (13 کرسی) را کسب کرد. بنابراین، حاکمیت احزاب راست که به طرفداری از اتحادیه اروپا و غرب شناخته میشوند، در برابر احزاب چپ که به طرفداری و نزدیکی به روسیه مشهور هستند، با نسبت 55 به 46 کرسی از مجموع 101 کرسی پارلمان، وضعیتی شکننده را به نمایش گذاشت (2). این وضعیت، نخستین آثار خود را در تجمع اعتراضی چپگراها به انتخاب «ولادیمیر پلوهاتنوک»، سیاستمداری غربگرا و متمایل به نزدیکی به اتحادیه اروپا به عنوان نخست وزیر نشان داد. تجمع معترضان در میادین اصلی شهر کیشینف (پایتخت مولداوی)، «نیکولای تیموفتی»، رئیس جمهور این کشور را از معرفی این فرد به عنوان نخست وزیر منصرف کرد. در ادامه، استعفای «یان پادورارو» که مأمور تشکیل دولت جدید (ائتلافی) مولداوی شده بود، وضعیت سیاسی این کشور را به سوی التهاب بیشتر برد تا این که باز هم احزاب راستگرای مولداوی، فردی طرفدار غرب و اتحادیه اروپا یعنی «پاول فیلیپ» را برای نخست وزیری پیشنهاد کرد و در نهایت، اکثریت (شکننده) پارلمان نیز با وی همراه شد. این انتخاب پارلمان، منجر به اوجگیری التهاب سیاسی و هجوم معترضان و طرفدران جناح چپ به پارلمان مولداوی و رسیدن به نقطهای شد که روزهای 20 و 21 ژانویه 2016، سرخط خبر بسیاری از خبرگزاریها این جمله بود که «به دنبال رای اعتماد پارلمان به دولت جدید مولداوی، معترضان وارد ساختمان پارلمان این کشور شدند».
چرا این ماجرا مهم است؟
قابل تقسیم بودن فضای سیاسی مولداوی به جریانات چپ و راست یا به عبارت دیگر، احزاب طرفدار تداوم و تحکیم روابط با روسیه از یک سو و احزاب متمایل به اتحایه اروپا و غرب از سوی دیگر، منطبق بر حوزههای جغرافیایی منسجم و مشخصی است که به طور سنتی تعلقات خاطر اجتماعی، فرهنگی و حتی تباری با روسیه و یا برخی کشورهای اروپایی دارند (3). گذشته از تحولات تاریخی پرفراز و نشیب و دست به دست شدن بین امپراتوریهای عثمانی و تزاری؛ در دوران معاصر نیز تأسیس جمهوری دموکراتیک مولداوی، الحاق به رومانی، تشکیل جمهوری سوسیالیستی خودمختار در سمت چپ رود دنییستر (نیسترا)، اشغال شدن توسط ارتش سرخ شوروی، تأسیس جمهوری (یکپارچه) سوسیالیستی مولداوی و تشکیل جبهه مردمی مولداوی در واپسین سالهای پیش از استقلال، تنها به بخشهایی از قبض و بسط تاریخی مولداوی اشاره میکند. اما مرحله عطف این تحولات که در ارتباط مستقیم با وضعیت امروز مولداوی قابل اشاره است، اسکان روس تبارها در قلمرو جمهوری سوسیالیستی مولداوی در دوران اتحاد جماهیر شوروی است. این کوچها و اسکانها که در تمام قلمرو اتحاد شوروی وجود داشته و در مولداوی نیز موضوع جدیدی به شمار نمیرفت، از سال 1964 و در سایه سیاستهای متمرکز مسکو، شکل جدید و گستردهتری به خود گرفت. در این دوره، بسیاری از اهالی مولداوی مجبور به مهاجرت به دیگر جمهوریها شدند و به جای آنها متخصصان و فارغالتحصیلان روس به این کشور اعزام شدند. جوانان مولداوی برای کار به مناطق دیگر برده میشدند و روسها، اوکراینیها و قزاقها به مولداوی انتقال مییافتند. به این ترتیب، بافت جمعیتی جمهوری مولداوی تغییر کرد. روسها (و اوکراینیها) به اقلیتهای پرشمار این جمهوری تبدیل شدند و به طور عمده در شهرها از جمله مرکز آن اسکان یافتند (4).
در دوران پس از استقلال، آن چه که به عنوان خط سیر تحولات سیاست داخلی مولداوی قابل طرح است، در انطباق با خطوط برجسته ژئوپلیتیکِ ویژهی این کشور قابل شناسایی است. تبارشناسی جابه جایی قدرت در این کشور، اذعان به ماهیت قطبی شده منابع قدرت سیاسی را ناگزیر میکند. چرا که، علیرغم بیثباتیهای معطوف به مظاهر اقتدار و حاکمیت، عنصر ثابتِ قابل شناسایی، توزیع دائمی منابع اقتدار بر اساس سرزمین و گروههای عمده قومی است. به عبارت دیگر، مثلا در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، چپها و روسگرایان همواره از جانب مردم ساکن در سمت چپ رود دنییستر (نیسترا) حمایت شده و سیاستمدران جناح راست و غرب گرایان از سوی ملیگرایان مولداوی و طرفداران الحاق به رومانی مورد حمایت واقع شدهاند. این کیفیت توزیع، منطبق با غلبه جمعیتی قومیتهای روستبار و مولداویها (به همراه سایر گروههای غربگرا) در این مناطق از یک سو و «گره خوردگی» منافع اقتصادی و ویژگیهای اجتماعی- فرهنگی این مردم با علایق سیاسی مذکور از سوی دیگر است. این وضعیت، بسیار مشابه ویژگیهایی است که در کشور همسایه، اوکراین به چشم میآید.
بنا به نظر «برژینسکی» در کتاب صفحه بزرگ شطرنج، در دوران پس از فروپاشی اتحاد شوروی و در محدوده اتحادیه اروپا، اوکراین مطمئنا یکی از مراکز ثقل ناامنی را تشکیل داده و آبستن بحرانهای مختلف خواهد بود. وی، بزرگترین قرینه قابل ذکر برای اینچنین ادعایی را معطوف به جایگاه و تعیینکنندگی این کشور در هویت «اوراسیایی» و یا «آسیایی» قدرت روسیه در جهانِ آینده میداند. برژینسکی، با پیش بینی مقاومت روسیه در برابر تمایلات غربگرایانه در «خارج نزدیک» خود در اروپای شرقی، اوراسیایی ماندن و یا تقلیل قدرت روسیه به محدوده قاره آسیا را، منوط به تداوم رابطه و کنترل این مناطق میداند (5).
آیا این پایان ماجرا است؟
التهابات سیاسی ژانویه 2016 به رغم سروصدای مقطعی زیاد، فروکش کرد و پیش بینیهای اولیه در این باره مبتنی بر تکرار بحرانی همچون اوکراین، و این بار در مولداوی، در این محدوده زمانی به وقوع نپیوسته است. اما باید پرسید که آیا این تمام ماجرای مولداوی است؟ شاید اهمیت استراتژیک مولداوی (از آن جا که فاقد ارائه موقعیتی همچون کریمه و بندر سواستاپول بوده و سرزمینی محصور در خشکی است) مانند اوکراین ارزیابی نشود. شاید مقطع زمانی وقوع التهابات سیاسی مولداوی، از نظر تقابل و تعامل قدرتهای شرق و غرب، همچون مقطع وقوع بحران اوکراین نبوده و حتی شاید سیر وقایعی که در اوکراین به نمایش درآمد و پیامدهای گسترده آن، خود به مثابه اهرم عقلانیتساز در تصمیمگیریهای سیاست داخلی مولداوی و تعدیل در کیفیت اثرگذاری قدرتهای خارجی در این کشور عمل کرده است و شاید آن میزان گره خوردگی هویتی که روسها با سرزمین تاریخی کیف احساس میکنند، قابل قیاس با کیشینف نباشد. اما باید دانست که نفس وجود شکافهایی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و جغرافیایی که در بسترهای فراهم شده در قانون اساسی این کشور (در قانون اساسی مولداوی، به برخی از مناطق این کشور حق تعیین سرنوشت و خودگردانی اعطا شده است که تمامیت ارضی آن را شکننده میکند) نیز قابل تشدید میباشد. با توجه به سیر شتابان تحولات در روابط دولتها و ژلاتینی شدن روابط بین قدرتها، در صورت انطباق شکافهای چندگانه مذکور بر روی هم و تعمیق و تعریض فاصله بین طرفدران روسیه و طرفدران اتحادیه اروپا (که هیچ گاه دور از ذهن نیست)، و در صورت همسو بودن تشدید التهاب سیاسی و بروز بحران در مولداوی با منافع قدرتهای بین المللی، به نظر میرسد که به اصطلاح «اوکراینی شدن» مولداوی و تکرار تجربه شرق اوکراین و کریمه در مناطق سمت چپ رود دنییستر (نیسترا) نیز محتمل و قابل پیشبینی است.
----------
نویسنده: مجید آقاجعفری لاهرودی - پژوهشگر مطالعات اوراسیای مرکزی
----------
یادداشتها:
1- یورونیوز (2016)، «ورود تظاهراتکنندگان مولداوی به پارلمان»، قابل دسترسی در:
http://persian.euronews.com/2016/01/21 (1/11/1394)
2 – "Moldova’da Rusya yanlısı gruplar", available at:
https://www.pinterest.com/pin/426856870911901641 (2016/1/21)
3- Katchanovski, Ivan (2014), Cleft Countries: Regional Political Divisions and Cultures in Post-Soviet Ukraine and Moldova, Stuttgart: IBIDEM, p. 154
4- کولایی، الهه (1389)، سیاست و حکومت در اوراسیای مرکزی، تهران: سمت، صص 123-122
5- Brzezinski, Zbigniew (2005), Büyük Satranç Tahtası: Amerika’nın Küresel Üstünlüğü ve Bunun Jeostratejik Gereklilikleri, Çev. Yelda Türedi, İstanbul: İnkilap Yayınları, pp: 71-72, 95,123
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 21:35 توسط احمدعلی بوستان سعدی
|
