رئيس آينده كرملين و دشواريهاي پيشرو

نوشته: غلامرضا عسكري ـ بخش دوم و پاياني
اشاره:
افكار عمومي جهان بيش از آنكه با تحولات درون روسيه و جوّ اجتماعي ـ سياسي اين كشور آشنا باشد، تحت تاثير بازيگري مسكو در مناسبات و رقابتهاي جهاني به عنوان يك قدرت منطقهاي ـ بينالمللي است. واقعيت اين است كه نميتوان انتظار داشت شبكه قدرت در روسيه، از مجموعه كنشها و واكنشهاي بازيگران داخلي، مانند هركشور ديگر، تاثير نپذيرد و در برابر آنها موضع نگيرد. اين امر منطقاً در مورد ولاديمير پوتين، مرد قدرتمند دهه اخير صحنه سياسي روسيه نيز صادق است. او با وجود خدمات غيرقابل انكارش به روسيه، امروز با تغيير نسل و نگرش نو آن به جهان روبروست و به عنوان بزرگترين بخت سكانداري كرملين در چهار سال آينده، بايد براي پرسشهايي دشوار، پاسخهايي در خور بيابد. بخش پاياني مقاله، نگاهي گذرا به مواجهه پوتين با روسيه امروز دارد.
***
احياي توان هستهاي روسيه و به كار گرفتن اهرم وتو در شوراي امنيت نيز از ابزاري بودند كه پوتين براي پيشبرد برنامههاي خود در صحنه رقابت جهاني، مانند گذشته از آنها بسيار بهره برد اما او اينك ميدانست كه درجهان مدرن، هيچ چيز مانند قدرت اقتصادي توان به پيش راندن سياست خارجي در قالب استراتژي جهاني را ندارد و سبب اعاده حيثيت سياسي نميشود. او توانست تا حد زيادي گذشته را ترميم كند. هدفگذاري درست او و شيوهاش براي تحقق اهداف، در دوران مدودف نيز پيگيري شد تا آنجا كه ناظران مسائل روسيه، انقطاعي براي حكومت پوتين در دوره تصدي مدودف قائل نيستند. روسيه امروز در صحنه جهاني كاملاً جدي گرفته ميشود، روسها با غروري بازيافته به دنيا مينگرند و بسياري از آنان اين روزها آماده ميشوند تا بار ديگر در برابر كرملين براي پوتين فرش قرمز پهن كنند، اما آيا تصويري كه پوتين از روسيه براي مردم خود و جهان رسم كرده، كاملاً بيعيب و نقص است؟ براي پاسخ دادن به اين پرسش بايد به انصاف سخن گفت. او تمامي كاري را كه ميتوانست كرد و بيترديد بايد به او نمره قبولي داد. او نيز نه فقط مانند هر سياستمدار، كه مانند هر بشري، آميزهاي از نقاط مثبت و منفي، درست و خطا و زشت و زيباست. او توان مشخصي براي كنترل، مديريت، تصميمگيري و اجرا دارد و در عرصه پربرخورد جهان سياست، براي او نيز اتفاقاتي ميافتد و مسائلي پيش ميآيد كه مورد پسندش نيست و توان تغيير آن را نيز ندارد. يكي از ويژگيهاي ضروري براي سياستمداران، ظرفيت پذيرش و نشان دادن واكنش متناسب به پديدههاي متناقض است كه در زندگي سياسي بسيار با آنها مواجه ميشوند و از پوتين نيز طبيعتاً چنين انتظاري ميرود. به يقين پوتين، خود معترف است كه روسيه او بيعيب و نقص نيست، اما به مراتب بهتر از دوران پيش از اوست.
من و بسياري ديگر نيز كاملاً موافق چنين نظري هستيم. او معتقد است كه ميتواند بار ديگر تواناييهايش را براي روسيه به خدمت بگيرد و آيندهاي بهتر بسازد. اين احتمال هم وجود دارد، چون نميتوان با كار انجام نشده موافقت يا مخالفت كرد. تنها ملاك ما براي تحليل اين توانايي، مرور كارنامه (البته مثبت) گذشته ولاديمير پوتين و شرايط فعلي است كه وي ميخواهد با توجه به آنها مجدداً وارد كرملين شود.
بايد گفت كه فضاي روسيه امروز و شرايط حاكم بر آن، موانعي را در مسير حركت به سوي آينده ايجاد كرده است كه عبور از آنها براي رئيس آينده كرملين به مراتب دشوارتر از دو دهه گذشته است؛ موانعي كه شايد بخش بزرگي از آنها محصول نوع نگاه حزب «روسيه واحد» و شخص پوتين باشد. بزرگترين مشكل، فقدان فضاي رقابت سياسي در شرايط برابر است كه خود زاييده روابط ناسالم اقتصادي است. قبلاً گفتيم كه محوريترين مسأله پوتين، اقتصاد بود. او ثروت و كاركرد آن را خوب ميشناسد، اما بسياري معتقدند كه نوع نگاه او به ثروت (كه منبع اصلي آن در سياست پوتين ثروت ملي است) و طرز استفاده از آن، مشكلات بزرگي براي جامعه روسيه آفريده است.
توزيع صحيح ثروت ملي در سطح جامعه از طريق نهادهاي خصوصي، عمومي يا دولتي، «طبقه متوسط قدرتمند» ايجاد ميكند و تمركز ثروت در دست طبقه حاكم، به متولدشدن «دولت اقتدارگرا» ميانجامد. طبقه متوسط دير يا زود در شرايط نابرابر، رودرروي حكومت قرار ميگيرد تا به باز تعريف روابط و اعاده حقوق خود بپردازد؛ اتفاقي كه اندك اندك در روسيه در حال رخ دادن است. حزب مقتدر پوتين كه منابع اصلي ثروت، يعني انرژي و تسليحات رادر اختيار دارد، تبديل به شريكي قدرتمند براي بخش خصوصي شده كه اين بخش بيش از آنكه يك سيستم اقتصادي باشد، يك «باند اقتصادي» است كه كمترين تأثير را در توليد ثروت و رفاه ملي دارد و نقش عمده آن، كمك به ثروتمندتر شدن دولت و استفاده از اهرم دولت براي ثروتمندتر شدن خود است.
منطقاً طبقه متوسط روسيه كه بسيار جوان است و نشان ميدهد كه كمتر دغدغه نسل پيشين، يعني «سوداي ابرقدرت بودن درعين فقر» را دارد، از شبكه سياسي حكومت، به دلايل متعدد فاصله ميگيرد. يكي از اين دلايل، ايجاد فضاي سياسي است كه در آن هيچ رقيبي، چه بهطور مستقل و چه در قالب احزاب، رشد نميكند. پوتين در هر انتخاباتي برنده ميشود، چون كسي جز او براي انتخاب شدن تربيت نشده و آماده برعهده گرفتن مسئوليت دشوار حكومت نيست. شما وقتي گرسنه ميشويد به سراغ يخچال ميرويد و از ميان مواد غذايي كه در آن است، چيزي براي خوردن انتخاب ميكنيد، ولي وقتي كه فرضاً جز تربچه چيزي در يخچال نيست، يا بايد با آن سد جوع كنيد يا به يافتن مواد غذايي ديگري بپردازيد. مسأله روسيه اين است كه تا چه زمان ميتواند با تربچه خود را سير كند!
اتفاق مهمي كه در روسيه تحت حكومت پوتين رخ داده، اين است كه نسل جديد در حال وداع با ارزشهايي است كه پوتين با تكيه بر آنها به حكومت رسيد. ناسيوناليسم روسي (كه معتقدم هرگز نخواهد مرد و تنها تغيير شكل ميدهد) امروز براي نسل جوان روسيه، نه فقط عامل حركت به جلو نيست، بلكه برايش دردسرهايي آفريده است. پوتين قهرمان نسلي است كه ناسيوناليسم روسي را در مدت زماني كوتاه به «شوونيسم روسي» تبديل كرد. يكي از پديدههايي كه در زمان پوتين در جامعه روسيه ظهور كرد، بيگانهستيزي به وحشتبارترين شكل آن بود كه امروزه براي نسل نو و كشور مشكلات عميقي ايجاد كرده است كه يكي از آنها ميتواند تمايلات گريز از مركز در ميان جمهوريهاي مسلمان فدراسيون روسيه باشد كه همه روزه حوادث خونباري را رقم ميزند. بگذاريد براي نشان دادن يكي ديگر از مشكلات شوونيسم روسي، خاطرهاي برايتان بگويم. با اينكه نتوانستم آمار دقيقي از ميزان رشد صنعت توريسم در روسيه طي سالهاي اخير براي عرضه پيدا كنم، اما مطمئن هستم كه با وجود وسعت غيرقابل قياس خاك و تنوع آثار تاريخي، بومي و جغرافيايي روسيه با تركيه، روسهابه مراتب كمتر از تركها (30 ميليارد دلار در سال 2011) از ثروت توريسم بهره ميبرند، چون شوونيسم روسي مانع آنهاست. چند ماه پيش در بازگشت از يك مأموريت كوتاه، در يكي از فرودگاههاي بينالمللي مسكو، پاسپورت و بليت خود را در محل بازرسي امنيتي فرودگاه جا گذاشتم.در ميان هياهوي جمعيت، با دشواري توانستم اسم خودم را كه بسيار مسخره از لابلاي جملات روسي از بلندگوي فرودگاه پخش ميشد تشخيص دهم و تازه متوجه قضيه شدم و براي گرفتن پاسپورت به باجه مراجعه كردم. نه فقط در فرودگاهها به زباني جز روسي سخن نميگويند، حتي شما يك تابلوي راهنما به خطي جز روسي در خيابانها و مراكز تردد عمومي نميبينيد!
نسل جديد روسيه در حال برداشتن موانع پيوندهاي خود با جهان خارج است و اين حركت را با عبور از استانداردهاي گذشته آغاز كرده است. براي نسل نو، وجود حيات سياسي كه خود در آن حضور داشته باشد و در عرصههاي مختلف آن ايفاي نقش كند، بسيار ضروري است. آنها فضاي امنيتي امروز را كه در آن مأموران «ك.گ.ب» جاي سياستمداران را گرفته باشند برنميتابند. نسل نوي روسيه نميخواهد از دنياي بيرون بهراسد و براي پرداختن بهاي اين ترس، هر بار در پس چتر امنيتي يك ايدئولوژي مخفي شود، چه استالينيسم با مرام كمونيستي باشد، چه پوتينيسم با اقتدارگرايي ملي. پوتين اكنون يك سياستمدار شكست خورده نيست، اما معلوم نيست كه اين وضع براي او از سال 2012 به بعد نيز دوام يابد، چون روسها نشان دادهاند كه از اين پس براي كسب مطالبات خود به خيابان ميآيند.
پوتين، خود از ضرورت ايجاد تغيير سخن گفته است، اما هنوز كسي نميداند كه برنامه او براي تغيير چيست و اصولاً ميخواهد چه چيزي را تغيير دهد.
روسها هنوز نكته اميدواركنندهاي از زبان او نشنيدهاند. او چندي پيش سخناني بر زبان راند كه تحقق آن در شرايط فعلي، به چيزي جز التهاب در جامعه روسيه نميانجامد. او گفت كه ميخواهد كنترل دولت را بر رسانهها افزايش دهد و حضور بيشتري در رسانهها داشته باشد.
پوتين گفت مردم روسيه براي احياي اعتماد به نفس خود نيازمند روان درماني سراسري هستند كه او مانند «روزولت» در سالهاي بحراني آمريكا، دست به اين كار خواهد زد! اما آيا تهاجم رسانهاي و رواندرماني با تزريق مصنوعي شادي، پاسخ مناسبي براي نيازهاي نسل نوي روسيه است؟
پوتين رئيس جمهور ميشود؟ بله. اما نفس پوتينيسم از 2012 به بعد به شماره خواهد افتاد و فقط تا زماني به حيات خود ادامه خواهد داد كه روسها خواستار اقتدار به جاي مشاركت ملي باشند و احتمالاً اين خواست بلندمدت آنان نيست. چرا؟ چون روسها ملت بزرگي هستند كه به زندگي و انسانيت ارج مينهند و ميدانند كه در آينده، تنها ضامن حفظ اقتدار روسيه، «اقتدار ملي» و نه دولتي است.
روسها براي رسيدن به آنچه ميخواهند، اندوخته ملي و فرهنگي درخوري دارند، چرا كه معتقدند روسيه نه فقط به پوتين، بلكه به مردم و بزرگاني چون گوگول، پوشكين، پاسترناك، چخوف، تولستوي و داستايفسكي نيز تعلق دارد.
ازروزنامه اطلاعات