نویسندة:  علیرضا سعیدآبادی/

کنستانتسن شوواالف، ایران شناس معروف روسی در این باره می‌گوید: «شرکت راهبردی با ایران برای ما هیچ وقت وجود نداشته و نخواهد داشت، و اصولاً چنین شراکتی را ما با هیچ کشوری بجز کشورهای عضو جامعه مشترک المنافع نداریم.»  

با پایان جنگ سرد و تجزیه شوروی سابق به پانزده جمهوری مستقل، روسیه به عنوان بزرگترین وارث امپراطوری کهن روس برای اتخاذ استراتژی خود با چند واقعیت عمده مواجه بوده است: اول، پیامدهای تفکر جدید که از سال ۱۹۸۵ طرح گردیده و به منزله چرخش اساسی در اصول مارکسیسم– لنینیسم بود. ثانیاً، وجود اختلاف و ضعف اجماع فکری بر سر منافع ملی روسیه که از فاصله بین ذهن‌گرایی رهبران سیاسی و واقع‌گرایی رهبران نظامی‌ ناشی می‌شد. سوم، تغییرات گسترده در فضای ژئوپلتیک گذشته که الزام‌های جدیدی را ایجاد می‌کرد. چهارم، بحران‌های داخلی اعم از سیاسی و اقتصادی که تا حدودی برد منافع ملی را کاهش می‌داد.

با توجه به این واقعیات، برای بررسی استراتژی نظامی‌ روسیه در نظام نوین بین الملل و آثار آن بر ایران، این سوال مطرح است که استراتژی نظامی‌ روسیه بعد از جنگ سرد چه جهت گیری‌هایی را از خود نشان داده و می‌دهد؟ در این باره از چه ابزاراهایی برای تامین منافع ملی خود بهره می‌برد؟ و با چه تنگناهایی مواجه می‌باشد؟ و فرصت‌ها و تهدیدهای کشورمان در حوزه شمال چیست؟ در واقع، هدف این تحقیق ارایه یک پاسخ توصیفی –تحلیلی پیرامون تحولات استراتژیک روسیه و آثار آن بر ایران است که به ترتیب در هفت قسمت مورد بررسی قرار گرفته است.

تحولات عمیق بعد از زمامداری گورباچف

برای درک بهتر استراتژی نظامی‌ روسیه از سال ۱۹۹۱ به بعد ناگزیر باید به مبانی اصلی تفکر جدید پرداخت که از شروع دوره ریاست جمهوری گورباچف از سال ۱۹۸۵ مطرح شده است. تاثیرات گورباچف بر دکترین نظامی‌ شوروی به میزان زیادی به تفکر جدید مربوط می‌شود که اگر چه مبانی آن از یکدیگر جدا نیستند، لیکن پس از سال ۱۹۸۵ م به عنوان یک نیروی هدایتگر بر سیاست دولت چیره بوده اند. اصول تفکر جدید شامل مفاهیمی‌ذهنگرایانه و ایده آلیستی بود که به صورتی انقلابی در سرزمین لنین ظهور یافت. این اصول عبارتند از :

۱-پذیرش یک جهان متغیر و همبسته

۲-تقدم منافع مشترک بشری بر مبارزه طبقاتی

۳-عدم کفایت قدرت نظامی‌ در امنیت کشور

۴-همکاری متقابل در امنیت کشور

۵-نیاز به یک دکترین نظامی‌ با تاکید بر پیشگیری از وقوع جنگ، دفاع و کاهش تسلیحات با یک حداقل کفایت قابل قبول برای دفاع.

تا قبل از این دوره آنچه که در روابط بین شرق و غرب جنبه محوری داشت موازنه ی قدرت بود که به رویارویی ایدئولوژیک، برتری جویی سیاسی و رقابت تسلیحاتی دو بلوک در نظام دوقطبی دامن می‌زد. لیکن، با ظهور تفکر جدید، موازنه منافع با این فرض که «همه در دنیای پس از جنگ سرد با هماهنگی کامل زندگی خواهند کرد و همه مسایل از طریق مذاکره حل و فصل خواهند شد. »جایگزین آن شد. آثار این تفکر در سال‌های ۹۲-۱۹۹۱ در استراتژی نظامی‌ روسیه کاملاً مشهود بوده و همواره یکی از علل اساسی وجود شکاف بین رهبران سیاسی و نظامی‌ روسیه به حساب امده است.

منافع ملی روسیه از سال ۱۹۹۱ به بعد

از همان آغاز شکل گیری فدراسیون روسیه، بحث بر سر منافع ملی روسیه، شیوه‌ها و ابزارهای تامین آن با طیفی از آرا و دیدگاه‌های مختلف روبرو شد که در یک طرف آن، غرب گرایان قرار داشتند و «بسیاری از آنان معتقد بودند آینده روسیه بی شک در دست ایالات متحده و اروپای غربی است و باید در سیاست خارجی روسیه به ویژه با این کشورها مشارکت استراتژیک به عمل آید. »و در طرف دیگر آن، اورآسیاگراها بودند که «با نظر به خصوصیات ژئوپلتیک روسیه . . . (بر)ضرورت توجه بیشتر به منافع “ویژه”آن تاکید می‌کردند. . . . (وبراین اساس)پیوند با کشورهای پیرامون روسیه و اعضای سابق اردوگاه سوسیالیسم را مورد توجه قرار می‌دادند. »

منافع ملی روسیه که از دیدگاه غرب گرایان در روزهای سرمستی سال‌های ۹۲-۱۹۹۱ در نزدیکی با غرب خلاصه می‌شد، از سال ۱۹۹۳ به بعد، با رکود نسبی روابط روسیه و کمیسیون سه جانبه (آمریکا-اروپا-ژاپن)به ویژه پس از تصویب دکترین نظامی‌ جدید، که بحث‌های داغی را به وجود آورده و به طور نسبی برآورنده خواست رهبران نظامی‌ روسیه بود، به دیدگاه اورآسیاگراها نزدیک شد؛ هر چند که دکترین نظامی‌ سال ۹۳ دارای تفاوت قابل ملاحظه ای با پیش نویس سال ۱۹۹۲ ستاد کل فرماندهی روسیه می‌باشد. دیگاه اورآسیاگراها پس از اتخاذ استراتژی “حرکت به سوی شرق”ناتو که از سال ۱۹۹۳ با استقبال ناتو از پذیرش عضویت سه کشور مجارستان، چک و لهستان وارد اولین مرحله اجرای خود گردید بیش از پیش تقویت شد تا جایی که «در سند ۷ ماه می‌۱۹۹۷ شواری امنیت روسیه که از یک مقدمه و چهار فصل تشکیل شده . . . (در بخشی از)استراتژی مقابله با تهدیدات در مورد سیاست خارجی، ضرورت توجه به حوزه اورآسیا و نقش روسیه به عنوان ایجاد کننده تعادل در قاره آسیا و اروپا مدنظر قرار گرفته است. »

شرایط انتقالی در روسیه و چالش بین استراتژی‌های قدیم و جدید

در دکترین نظامی‌ سال ۱۹۹۳ روسیه دوره انتقالی سال‌های ۲۰۰۰-۱۹۹۳ «دوره تاسیس دولت، اجرای اصلاحات دمکراتیک و شکل گیری سیستم جدید روابط بین المللی را شامل می‌شود. »این انتقال که تحت تاثیر بحران‌ها و مسایل داخلی، اقدامات کمیسیون سه جانبه و عدم کفایت کمک‌های اقتصادی غرب در چارچوب برنامه اصلاحات سیاسی و اقتصادی روسیه با ناکامی‌نسبی مواجه شده باعث گردیده که ملی گرایی افراطی با تاکید بر خصوصیات ژئوپلتیک روسیه رشد کرده و خطر انزواگرایی روسیه دوباره در اذهان غربی زنده شود. به طوری که پس از دوره انتقال در روسیه و کناره گیری یلتسین و دوره پوتین و روی کار آمدن مدودیف، فرض این تحقیق که مبتنی بر چالش بین منافع ملی روسیه و شیوه‌ها و ابزارهای سنتی و نوین تامین آن از دو دیدگاه متفاوت اصلاح گرایان و اورآسیاگرایان است این امکان را به خوبی یافته که مورد آزمون واقع شود. شاید بحث کارشناسی که در کنفرانس بین المللی «دکترین امنیت ملی در حال ظهور روسیه»، در سال ۱۹۹۳در واشنگتن ارایه شده و در آن زمان جنبه احتمالی داشته و اکنون به واقعیت نزدیک شده است بتواند به درک تحولات استراتژیک در روسیه و به بیان دیگر، هدف این تحقیق کمک کند: «در رابطه با انتخاب‌های موجود در برابر روسیه باید گفت تسلیم غرب شدن، باعث سقوط است. تن دادن به دیگاه‌های اورآسیاگرایان نیز فاجعه آمیز خواهد بود. اورآسیاگرایان در پی نوعی منازعه بین غرب و روسیه می‌باشند. آنها در آستانه تاثیر گذاری هستند. در زمینه مداخله در امور امنیتی جمهوری‌های مستقل مشترک المنافع دو نظر وجود دارد. نظر اول این که ما نباید کاری به آنها داشته باشیم.

این دیدگاه در ابتدا غالب بود. ولی نظر دوم، وظیفه روسیه را برقراری ثبات در جمهوری‌های عضو شوروی سابق توصیف می‌کرد: «در واقع، تحت تاثیر اصول به جا مانده از تفکر جدید، استراتژی نظامی‌ روسیه در دوره رویایی غرب گرایان در سال‌های ۹۲-۱۹۹۱ استراتژی “نگاه به غرب” بود که رفته رفته با نفوذ نظامیان بعد از سال ۱۹۹۳ تعدیل شد و به استراتژی “نگاه به شرق” به ویژه در مسایل نظامی-امنیتی میل پیدا کرد. با این حال، تفاوت این مبارزه روسیه با روس‌های پیشین اولاً غیرایدئولوژیک بودن آن، ثانیاً غیر تهاجمی‌بودن و ثالثاً نسبی بودن آن می‌باشد. به عبارت دیگر، روسیه در تلاش بود آنچه را که دارد، از دست ندهد و در حاشیه قدرت جهانی قرار نگیرد. روسیه قصد درگیری با غرب را ندارد.

اولویت‌ها، ابزارها و تنگناهای ملی از دید رهبران سیاسی و نظامی‌ روسیه

دکترین نظامی‌ روسیه (۱۹۹۳)و سند شورای امنیت ملی (۱۹۹۷) به عنوان اسناد رسمی‌روسیه هر یک خود بازتابی از برآیند تقاضاهای داخلی در سطح نخبگان سیاسی و نظامی‌ روسیه است که اولویت‌های آنان نیز با یکدیگر فرق می‌کند. «رهبران سیاسی روسیه براساس قاعده بازی دوران بعد از جنگ سرد عمدتاً به حفظ امپراطوری روسیه می‌اندیشید» در حالی که رهبران نظامی‌ در اندیشه احیای مرزهای شوروی سابق می‌باشند. گرچه، دکترین نظامی‌ سال ۱۹۹۳ از سوی وزارت دفاع در مقایسه با پیش نویس سال ۱۹۹۲ کل فرماندهی روسیه اختلافاتی را نیز در درون خود دارند. بسیاری از رهبران سیاسی بر اصلاحات داخلی با همکاری غرب اصرار می‌کردند و در خصوص امنیت اروپا، نقش ناتو و امریکا را دربست می‌پذیرفتند و کاری به جمهوری‌های مستقل مشترک المنافع نداشتند. لیکن رهبران نظامی‌ در مسایل داخلی نقش ارتش را با اهمیت می‌دانند و در مورد امنیت اروپا خواهان نقش برابر با آمریکا از طریق سازمان امنیت و همکاری اروپا می‌باشند و جمهوری‌های پیرامون روسیه در نزد آنان “خارجه نزدیک”بوده و اهمیت حیاتی دارند. رهبران سیاسی، اصلاحات دمکراتیک داخلی و ادغام در اقتصاد جهانی را ابزارهای لازم برای روسیه می‌دانستند که باید قویاً اجرا شوند.

رهبران نظامی‌ روسیه، با تاکید بر ناکارایی اصلاحات سیاسی و اقتصادی و با پیروی از تفکرات دوران جنگ سرد، ناتو و آمریکا را با منافع حیاتی روسیه ناسازگار می‌دانند و بر خصوصیات ژئوپلتیک روسیه و منافع ویژه آن به عنوان یک قدرت اورآسیایی تاکید می‌ورزند. در این میان، هر دو شیوه با تنگناهایی مواجهند. در شیوه اول، پیروی از اصل موازنه منافع، روس‌های را ملزم می‌سازد تا از سیاست داخلی به نفع سیاست خارجی هزینه نمایند. در حالی که در شیوه دوم، واقع گرایی مبتنی بر موازنه قدرت باعث می‌شود تا روس‌ها از سیاست خارجی به نفع سیاست داخلی خود خرج کنند. استراتژی نگاه به شرق و تحول پی در پی دکترین نظامی‌ روس‌ها، نشانه اهمیت شیوه دوم به رغم تنگناهای روسیه و همکاری‌های راهبردی با غرب است.

در تداوم شیوه دوم و با استفاده از ملی گرایی روسی، در ۱۳ مه سال ۲۰۰۹، دمیترى مدودیف رئیس جمهور فدراسیون روسیه، حکم مربوط به « استراتژى امنیت ملى روسیه تا سال ۲۰۲۰» را با هدف هماهنگ نمودن تلاش‌هاى ارگان‌هاى فدرال قوه مجریه، ارگان‌هاى حکومتى زیر مجموعه‌هاى فدراسیون روسیه، سازمان‌ها و شهروندان فدراسیون روسیه در تأمین امنیت ملى تأیید نمود و به دنبال آن، استراتژى امنیت ملى موضوع دکترین جدید نظامى روسیه مطرح گردید. بر این اساس در تاریخ ۵ فوریه ۲۰۱۰، دمیترى مدویدیف رئیس جمهورى روسیه، دکترین جدید نظامى این کشور و قوانین مربوط به تلاش‌هاى دولت روسیه در زمینه حفظ بازدارندگى هسته‌اى تا سال ۲۰۲۰ را مورد تایید قرار داد.

دکترین جدید نظامى روسیه با توجه به تهدیدات نظامى جدید در جهان و احتمال بروز مناقشات نظامى با تکیه بر قدرت هسته‌اى روسیه و امکان استفاده از آن براى مقابله با متجاوزان تکمیل شده است.

ایران و روسیه، واگرایی یا همگرایی؟

ایران و روسیه، عمدتاً در برابر نظم نوین جهانی آمریکا دیدگاههای مشترکی دارند و در حال حاضر به جهان چند قطبی می‌اندیشند و گاهی اوقات حتی برخی پا را فراتر گذاشته و مطالبی در خصوص مصلحت برقراری شراکت راهبردی بین دو کشور مطرح می‌کردند. شراکتی که اصولاً بدور از واقعیت‌های موجود در منطقه و جهان بنظرمی‌رسد و حافظه تاریخی ملت ایران آن را باور ندارد. در واقع، برپایه نوشتار فعلی بین منافع ملی روسیه و منافع ایدئولوژیک جمهوری اسلامی‌ ایران نمی‌توان از همسویی استراتژیک سخن گفت. کنستانتسن شوواالف، ایران شناس معروف روسی در این باره می‌گوید: «شرکت راهبردی با ایران برای ما هیچ وقت وجود نداشته و نخواهد داشت، و اصولاً چنین شراکتی را ما با هیچ کشوری بجز کشورهای عضو جامعه مشترک المنافع نداریم. »

درعین حال، عمل گرایی دوره پوتین تاثیرات استراتژیک نیز بر روابط ایران و روسیه داشته است. روسیه در سال ۲۰۰۰ میلادی خروج خود را از تفاهمات سال ۱۹۹۵ الگور معاون رئیس جمهور وقت آمریکا و چرنومردین نخست وزیر وقت این کشور که روابط تسلیحاتی مسکو-تهران را منع می‌نمود اعلام کرد و عملاً آغاز دور تازه ای از روابط و همکاری‌ها با ایران را خواستار شد.

باوجود این برخی از کارشناسان داخلی مسائل روسیه با استناد به سایر توافق نامه‌های بعمل آمده بین ایران و روسیه و با تاکید بر کیفیت روابط جمهوری اسلامی‌ ایران با روسیه به عنوان ابزاری مناسب برای تنظیم روابط روسیه با آمریکا تصریح می‌کنند: روسیه در سال‌های اخیر، با توجه به ویژگی‌های ژئوپلتیکی خود، توجه بیشتری را به خاورمیانه معطوف داشته و احیای روابط با شرکای سنتی را مورد توجه قرار داده است و در چنین چارچوبی روابط با جمهوری اسلامی‌ ایران را گسترش داده که برای ملاحظات سیاسی، اقتصادی و امنیتی روسیه در جمهوری‌های اطراف آن از اهمیت ویژه ای برخوردار است و در واقع فدراسیون روسیه در تنظیم روابط خود با جمهوری اسلامی‌ ایران، محمل مناسبی برای ارایه چهره یک کشور مستقل و دارای منافع خاص خود در برابر آمریکا بوده است.

ایران با این که در موقعیت ژئوپلتیک جنوبی خود در شرایط نوین نظام بین الملل تا حد زیادی تحت تاثیر نقش آفرینی‌های ایالات متحده آمریکا در منطقه و به ویژه در جمع کشورهای شورای همکاری خلیج فارس است اما در موقعیت ژئوپلتیک شمالی خود عمدتاً متاثر از سیاست‌های منطقه ای روسیه در مواجهه با افزایش فزاینده برد منافع ملی آمریکا در نظام نوین بین الملل است و آمریکا با کارت‌های ناتو، اسرائیل، ترکیه و گرجستان دراین راستا بخوبی دارد بازی می‌کند.

درنتیجه این نقش آفرینی‌ها، ژئوپلتیک شمالی ایران را می‌توان در چهار سطح برخورد عمده مطالعه کرد:

۱-برخورد منافع بین آمریکا و روسیه در تداوم رقابت نیم قرن گذشته؛

۲-برخورد منافع بین روسیه و ترکیه به دلیل نفوذ این متحد آمریکا و عضو ناتو به محدوده امنیت ملی روسیه؛

۳-برخورد منافع بین ترکیه و ایران به عنوان دو قدرت منطقه ای با تضادهای فرهنگی، سیاسی و امنیتی؛

۴-برخورد منابع بین ایران و آمریکا که طیفی از برخوردها؛ از تحریم اقتصادی تا تهدید نظامی‌ را دربرمی‌گیرد.

البته نباید از وجود دو ملاحظه اساسی در این بررسی‌ها غفلت کرد: اول؛تاثیرات پیمان استراتژیک ترکیه و اسرائیل که تحت شرایط خاصی می‌تواند دارای قدرت روزافزونی در تحولات سیاسی و امنیتی منطقه باشد.

دوم؛ این که روسیه به طور سنتی خواهان وابسته نگهداشتن کشورهای حوزه دریای خزر به خود بوده و اساساً آن را در قلمرو منافع حیاتی خود می‌داند. و ازاین طریق همواره در بازی مهم نفت در آسیای میانه و قفقاز در پی ایفای نقش اول بوده است.

ازاین رو، با توجه به اهمیت استراتژیک و ژئواستراتژیک این منطقه برای روس‌ها ایران نباید عوامل محدودکننده خود را در موقعیت ژئوپلتیک شمالی کشور صرفاً فرامنطقه ای بداند و از قرار گرفتن در حاشیه بازی روسیه خرسند باشد. براستی آیا این واقعیت که دولت جمهوری اسلامی‌ ایران بعضاً در روابط خود با کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز از ایدئولوژی کمتر صحبت می‌کند تحت تاثیر سیاست‌های روسیه در خارجه نزدیک نیست؟

به طورکلی عوامل واگرایی در روابط ایران و روسیه را می‌توان به شرح ذیل عنوان کرد:

۱-ناهمگونی ایدئولوژیک و فرهنگی دو کشور؛

۲-عدم وجود تهدید و دشمن دائمی؛

۳-چالش‌های روابط اقتصادی و مکمل نبودن اقتصادهای دو کشور؛

۴-بی ثباتی در روسیه و نامشخص بودن فضای سیاسی آن کشور؛

۵-حافظه تاریخی ملت ایران؛

۶-برخورد ژئوپلتیک ایران و روسیه.

درباره پیش بینی ناپذیر بودن رفتار روسیه می‌توان به دکترین نظامی‌ روسیه در سال ۲۰۰۰ و دکترین نظامی‌ جدید آن در سال ۲۰۱۰اشاره کرد که براین اساس مبتنی است که این کشور با درنظرگرفتن تضعیف نیروی مسلح خویش و افزایش تهدیدها باید برسلاح‌های هسته ای تکیه بیشتری داشته باشد.

تحول دکترین نظامی‌ روسیه از پیش نویس سال ۱۹۹۲ ستاد کل فرماندهی روسیه تا دکترین نظامی‌ سال ۱۹۹۳ و درنهایت دکترین نظامی‌ روسیه در سال ۲۰۰۰ میلادی و تقویت بعد تهاجمی‌آن در دکتر نظامی‌ جدید روسیه در سال ۲۰۱۰ حکایت از عمل گرایی دولت روسیه در نظام نوین بین الملل دارد. برای درک بهتر فرصت‌ها و تهدیدهای محیط منطقه ای ار سوی روسیه فقط کافی است تصور کنید که اگر شوروی فاتح جنگ سرد شده بود حضور یک ابرقدرت پیروز در همسایگی کشور ایران چه تاثیراتی می‌توانست داشته باشد. در آن صورت شاید کل خاورمیانه و حتی حوزه اورآسیا حیات خلوت شوروی تلقی می‌شد.

در شرایط فعلی که بحران‌های پیاپی در منطقه حضور نیروهای خارجی در خلیج فارس را مشروع جلوه داده و طرح صلح خاورمیانه که در عمل فاقد جامعیت یک استراتژی بین المللی بوده شاهد بروز برخی روندهای همگرایی دربین کشورهای خاورمیانه به شکلی بی سابقه هستیم. البته وابستگی متقابل کشورها در عصر جهانی شدن پدیده عجیبی به نظر نمی‌رسد ولی تاکنون ویژگی‌های متفاوت ساختاری در نظام‌های سیاسی این منطقه از جهان مانع شکل گیری واقعی اتحادها و ائتلاف‌های منطقه ای بوده است. هرچند در این میان، شورای همکاری خلیج فارس را به جهت نقش موازنه دهنده ای که بین دو کشور ایران و عراق بازی می‌کرد و سازمان همکاری‌های اقتصادی اکو که شکل گسترش یافته سازمان عمران منطقه ای آرسی دی و میراث نظام دوقطبی است و درحال حاضر نه کاملاً درونزا و نه وابسته کامل به عوامل برونزا است و فاقد انسجام درونی و کارکرد یک سازمان منطقه ای است را نباید تجاربی فراموش شده دانست.

الگوی رقابت-رقابت بین شرق و غرب در نظام دو قطبی به الگوی همکاری-همکاری در اوایل سال‌های دهه ۹۰ میلادی تبدیل شد و روسیه در سال‌های ۹۲-۱۹۹۱ با پیروی از این الگو برای جبران مسایل اقتصادی خود امتیازات فراوانی به غرب داد. اما به تدریج با احیای ملی گرایی در روسیه تردید نسبت به الگوی همکاری-همکاری بیشتر شد. استراتژی توسعه ناتو به سوی شرق به این تردید فزاینده افزود. شاید بتوان پیمان همکاری‌های شانگهای را پاسخ عملی شرق برای هماوردی با غرب در فضای امنیتی جدید دانست.

اما جنگ روسیه و گرجستان را می‌توان نقطه عطفی در روابط جهانی روسیه پس از فروپاشی شوروی دانست. روسیه در صدد است تعریف جدیدی از دوستان و دشمنان بر اساس منافع ملی خود در سطح جهان ارایه دهد. تلاش روسیه برای ورود به حیات خلوت آمریکا در منطقه آمریکای مرکزی و لاتین از این دست اقدامات است. در حوزه شمالی ایران با وجود این که ذخایر آن با حوزه خلیج فارس قابل مقایسه نیست اما، چون فروش یا ترانزیت انرژی مهمترین منبع درآمدزایی کشورهاست، از این رو تسلط بر این منابع یا خطوط انتقال آن به منزله در اختیار گرفتن رگ حیات این کشورها خواهد بود. الگوی رقابت-رقابت در روابط بین روسیه و آمریکا در چارچوب تلاش برای تسلط بر این منابع یا خطوط انتقال آن همچنان حاکم خواهد بود. کاهش وابستگی اروپا به منابع روسیه در صورتی که امکان بازیگری برای ایران به عنوان آلترناتیو در این عرصه فراهم گردد وضعیت کاملاً متفاوتی را بوجود خواهد آورد.

وجود بازیگران متعددی در حوزه دریای خزر، آسیای مرکزی و قفقاز از کشورهای ساحلی، فراساحلی، منطقه ای و فرامنطقه ای و بین المللی با منافع مشترک، موازی، اختلاف زا و متعارض موید آن است که نه الگوی موردنظر نوآرمان گرایان که بدنبال ایجاد صلح از طریق بسط و گسترش همکاری‌های بین المللی اند و نه الگوی مورد نظر نوواقع گرایان که رقابت بین قدرت‌های بزرگ بر سر راه کسب منافع هر چه بیشتررا تفسیر تمامی‌وقایع جهانی می‌دانند بنظر می‌رسد پاسخگوی شرایط موجود در آسیای میانه و قفقاز نیست. به عبارت بهتر، مناسب است کشور عزیزمان ایران برای بهره برداری از ظرفیت‌های واگرایی و همگرایی در این منطقه بویژه پس از جنگ روسیه و گرجستان و در پی آن رزمایش نظامی‌ ناتو بتواند از طریق طرح ریزی‌های استراتژیک افق روشن تری از وقایع را ترسیم و تبیین نماید و راه متعالی خود را هموارتر کند.

منبع: بررسی استراتژی